
امروز به همراه سيزيف رفته بوديم سازمان مديريت و برنامه ريزي تو ميدان بهارستان كه يك سري
اطلاعات در مورد محل تحقيقمون به دست بياريم و از كتابخونه ي اونجا استفاده كنيم. يكي از دوستام بهم گفته بود خيلي به حجاب و آرايش گير مي دن. ما هم آرايش نكرديم و رفتيم . فكر مي كنيد چي شد؟؟ ما رو راه ندادند . چرا؟ چون مانتو هامون تو معيار اونها كوتاه بود . مي خواستم به زنه كه كنترل مي كرد بگم هنوز مانتوي كوتاه نديدي . فكرشو بكنيد زنه حتي از ما نپرسيد چي كار داريد اولين حركتي كه كرد اين بود كه خانم برو عقب اول پوشش ات رو ببينم بعد كارت رو بگو . منو كارد مي زدن خونم در نمي اومد . بيچاره سيزيف كه هر چي غر بود سر اون زدم . شرمنده ام سيزيف . حالا يه روز ديگه بايد برم اما اين دفعه شئونات اسلامي رو بايد رعايت كنم. واي آرزو مي كردم ما يه روز از دست اين مسخره بازي ها و اعمال سليقه ها راحت بشيم .حالا مانتوي ما دوتا فقط چند سانت بالاتر از زانو بود. انگار دارم مي رم مسجد يا امامزاده . بابا دارم مي رم يه سازمان اداري. تازه من با همين مانتو ام مي تونم برم مسجد !!!بدتر از همه اين تحقيري بود كه آدم مي شه . وقت گذاشتي و كلي راه اومدي . اون هم تو ترافيك تهران و از كارت زدي حالا بايد بري دوباره بياي . تازه كلي پول كرايه تاكسي هم داديم. من هم كه اينقدر عصباني بودم پشت سر هم غر مي زدم.دعا مي كردم اين كاندوليزا رايس هر چه زودتر بياد اين بمب هاش رو بريزه رو سر اينها . از دست اين مسخره بازي ها كه با نام اسلام مي شه راحت بشيم!!!