Wednesday, December 26, 2007

زندگی کردن را فراموش کرده ام

پاییز رفت. به یک چشم به هم زدن. حتی 5 روز هم از دی ماه گذشته . نمی دانم این چند ماه کجا بودم و یا چه می کردم. امروز خواستم که مثل گذشته ها بروم بیرون و ناهار بخورم. شاید گشتی هم بزنم اگر دل و دماغی بود. ناهار را که خوردیم، بی حوصله تر از همیشه و بیگانه تر از آدم ها و این شهر در پیله ام فرو رفتم. دوباره آمدم و در اینترنت چرخی زدم. اول این پست را خواندم و با چشمانی تر به
وبلاگ مریم و جلوه سری زدم. با عذاب وجدان نشستم و گریه کردم.

آنقدر طی یک سال گذشته گرفتار زندان رفتن و آمدن دوستان و عزیزانم بودم که باورم نمی شد بی یاد آنها بتوانم به گردش بروم. سردتر از همیشه به تبلیغات سینماها خیره شدم و با دردی بیشتر به کافی شاپی در خیابان سمیه که یکی از جلسات زنستان را در آنجا گذاشتیم نگاه کردم. دلم برای مریم تنگ شده... این دفعه خیلی طولانی شد مریم جان. دیگر زنستان را هم نداریم تا از تو بنویسیم . تمام این روزها از خودم آنقدر متنفر بودم که حتی نمی خواستم از تو و جلوه بنویسم. مبادا اشک هایم سرازیر شود. زندان برای همه ما عادت شده است. بخشی از زندگی مان. نوشتن من و دیگری چه فایده ای دارد وقتی نمی توانیم برایتان کاری کنیم؟ وقتی حتی نمی توانیم درک کنیم روزهای شما پشت میله های زندان چگونه می گذرد.

Wednesday, December 19, 2007

وقتی پس از مدت از ته دل قهقهه می زنیم


فکر کنم دیگر وقتش رسیده اسم وبلاگم را تغییر دهم. امروز با استرس فراوان شماره ی همیشه آشنا را جواب دادم و فریاد من و او از شادی به آسمان می رفت. لبخند تمام روز از روی لب هایم محو نمی شد. حقانیت حرف بچه ها ثابت شده بود. نشریات جعلی بود و هر سه آزاد می شوند. دوست دارم همه آزاد باشند و بی هیچ دغدغه ای آنچه را که فکر می کنند بیان کنند. شاید آرزوی دوری باشد اما می دانم که به آن می رسیم اگر مثل این دفعه همه برای دوستانمان تلاش کنیم و برای اثبات حقانیت حرفمان بایستیم.
به همه ی دوستانی که برای آزادی این سه نفز تلاش کردند تبریک می گویم و به همهی کسانی که در روزهایی که گذشت اجازه ندادند دانشجویان زندانی دریند فراموش شوند...

Tuesday, November 06, 2007

دلآرام

ویژه نامه زنستان: دلآرام

دلآرام اولین فرد از اعضای جنبش زنان است که با حکم حبسی سنگین مواجه است و لازم الاجرا است. به او گفته اند که ظرف دو روز باید برای اجرای حکم و رفتن به زندان خود را به دایره ی اجرای احکام معرفی کند وگرنه بازداشت می شود. مسئله چنان دردناک است که ساعت ها و روزهای بسیاری زندگی کردن را برای تک تک اعضای جنبش زنان و دوستان و خانواده اش غیرممکن کند. اشک هایی که دیروز می ریختم نه برای دلآرام تنها، که برای همه ی ما بود. این آغازیست برای زندانی شدن همه ی ما... به جرم خواستن برابری، به جرم درخواست از این قانون عقب مانده که ما را، زنان را، انسان ببیند نه جنس دوم.

نگاهی به فعالیت های دل آرام علی

چقدر از بدنت را باید بفروشی برای زندگی؟/دلآرام علی

گفتگو با مادر دل آرام علی:دلارام زندان را هم متحول مي كند

زندان، پاسخی به حق خواهی زنان/ آمار بازداشت ها در کمپین یک میلیون امضا

با رفتن دلارام علي به زندان ، می توان کلاس هاي آموزش عليه خشونت در زندان بر گزارکرد/ طلعت تقی نیا

با اجرای حکم ناعادلانه دلارام علی چه تدبیر شومی برای زن ایرانی تدارک دیده اند؟/ نوشین احمدی خراسانی

پوز خند را فراموش نکنیم/تارا نجد احمدی

شرم بر ما!/ خدیجه مقدم

کار هر سینه نیست این آواز/ منصوره شجاعی

ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد / سارا لقمانی

هیچ زندانی ظرفیت هفتاد میلیون انسان را ندارد /علی عبدی

نام یکایک ما «دلارام» است / نیلوفر گلکار

پشت صحنه یک عکس/ سمیه فرید

با دیدگانی اشک آلود، برای دلآرام.../نسیم سرابندی

مجرم یا معترض؟/بیتا طاهباز

وعشق را كنار تيرك راه بند تازيانه مي زنند




Friday, October 19, 2007

اگر این حکم را می دیدید، چه احساسی می داشتید؟

تصور کنید در یکی از ماه های بهاری مثل اردیبهشت، در حالی که در خیابان راه می روید و برای روزهای آتی که خواهند آمد نقشه می ریزید، ناگهان ماشینی جلوی پایتان می ایستد، سه یا چهار نفر مرد با هیکل های درشت شما را سوار بر ماشینی بی پلاک می کنند و می برند به زندان...
روزهای بازجویی می گذرد... هر روز دوستان دیگرت را هم می آورند به بند... آنان را از دریچه درب های سلول انفرادی می بینید... ساعت های طولانی بازجویی می شوید... ازتان می خواهند به کار نکرده اعتراف کنید... به شدت کتکتان می زنند... روی سرتان می ریزند... آزارتان می دهند... شب های بسیاری تا صبح بازجویی می شوید... تنها و خسته در سلول کوچکتان می نشینید و به آزادی فکر می کنید... بازجوها می گویند اگر اعتراف کنید آزاد خواهید شد... فکر می کنید اگر این کار را بکنم، به آزادی نزدیک تر می شوم و از فشار 12 ساعت بازجویی و شکنجه ها خلاصی می یابم... با خودتان کلنجار می روید... خسته و نا امید اعتراف می کنید... روزهای زیادی پس از آن با خودتان کلنجار می روید و تکرار می کنید: من بی گناهم. شما را که به بازپرسی می برند می گویید تحت شکنجه اعتراف کردید و اتهامات را رد می کنید... روزها می گذرد و سلول کوچک سهم شما از این دنیای بی در و پیکر است... دیگر زمان از دستتان در می رود...
باور نمی کنید که این همه روز در زندان بوده اید. چه قدر دلتان برای مادر، پدر، خواهر و بردارتان تنگ شده است. چه قدر دلتان می خواهید دوستانتان را ببینید. چه قدر دوست دارید کتابی در دست بگیرید. به پاک بروید. خرید کنید. سفر کنید. اگر بگذارند ادامه تحصیل دهید و برای آینده تان نقشه بکشید...
یک ماه... دو ماه... سه ماه... چهار ماه... پنج ماه می گذرد. می دانید که تابستان تمام شده و شما هنوز به خاطر کار نکرده در زندانید... روزی خبر می دهند که دادگاه دارید... وکیلی را که تا به پیش از این ندیده اید در دادگاه با هم روبرو می شوید... او چه دفاعی ازتان می تواند بکند؟... هفته بعد هم دادگاه ادامه دارد... در دادگاه اتهامات را رد می کنید... شرایط زندان و بازجویی را توضح می دهید... می گویند چند روز دیگر حکم صار می شود.
امیدوارید که شاید بی گناهیتان ثابت شود...
چند روز بعد درب سلول باز می شود و حکم اولیه را ابلاغ می کنند:
سه سال
دو و نیم سال
دو سال
حبس تعزیری...

*****************
ادامه را نمی نویسم. دوست دارم از همه ی شما که این وبلاگ را می خوانید بپرسم. وقتی حکم را دیدید چه احساسی بهتان دست می داد؟

همه ی این روزهایی که گذشت خودم را جای این دانشجویان گذاشتم و تصور کردم اگر این حکم را می دیدم چه احساسی می داشتم؟

Thursday, October 18, 2007

اگر برای نجات این سرزمین دیر نشده باشد...


این دختر هم سن و سال من است. با همین مظلومیتی و صداقتی که در نگاهش است و به ما و دنیا خیره شده، او چشمانش را بر روی نابرابری ها نبسته و گوش هایش را از شنیدن ناله های زنان سرزمینم نگرفته است. 9 روز است که در شهری دور از خیلی از ما بازداشت شده. ماموران به خانه اش ریخته و هر آنچه را که روناک 21 ساله با آن می تواند این حکومت را براندازد با خود برده اند. آلبوم های عکسش هم شامل این موضوع می شود.

صدای بغض گرفته مادرش را با آن لهجه ی شیرین کردی که از صدای امریکا می شنیدم، غم سنگینی بر روی دلم نشست. سرشار از حس تنفر از این آدم های قسی القلب در مقابل تلویزیون چمباتمه زدم و به تمامی دختران هم سنم که برای برابری مبارزه می کنند فکر کردم...

شما هم درد را از میان این خطوط احساس می کنید؟

اما نه تنها جوابم را ندادند بلکه نه لباس قبول کردند و نه دارو. توهین می کردند، گفتند ما نمی دانیم. گفتند ملاقات ممنوع است. جواب های ضد ونقیض می دادند. مرتب دروغ می گفتند. از وقتی رفتم دادسرا تمام مدت مسخره ام می کردند. می گفتند اگر مادر خوبی بودی حال و روزت این طوری نبود، می گفتند از آن مادر این دختر به وجود می آید دیگر! گفتم:آخر گناه من چیست؟ اگر دنبال دخترم بگردم گناه کرده ام؟ گفتم این که بگویم دخترم کجاست مادر خوبی نیستم ؟ گفتم اگر دخترم گناهی مرتکب می شد خودم تحویل قانون می دادمش ولی او زحمت کش است. تنها 21 سال دارد. اما برای ماهی 50 هزارتومان منشی گری می کند و بعد هم در انجمن کار داوطلبانه می کند. بگویید مگر دختر من چه کرده است؟ جز دفاع از حقوق خودش، و مادرانش؟ بعد می دانید چه می گفتند؟ پرسیدند: شیعه هستید یا کافر؟! گفتم باشد من کافر هستم اما بگویید بچه ام کجاست؟ توهین از این بالاتر ؟



********


فعالان زنان ؛ دانشجویی ، کارگران و مبارزان حقوق بشری که در شهرهای دور بازداشت می شوند فکرم را بسیار مشغول می کنند. هیچ کس از محل بازداشت آنها اطلاع ندارد. تا روزهای بسیاری پس از دستگیری هیچ خبری از آنها وجود ندارد و در خیلی از موارد حتی نمی فهمیم کسی هم بازداشت شده. خانواده هایی تنها که شاید تجربه برخورد با چنین وضعیتی را نداشتند. مسلما تعداد این فعالان در شهر هایی به غیر از تهران معدود است و امکان برخورد و سرکوب آنها هم تشدید می شود.
برخوردهایی که با اقلیت های قومی مثل کردها می شود غیرقابل تحمل است. هنوز صدای مادر یاسر گلی در مغزم طنین می اندازد وقتی داشت جریان بازداشت پسرش و هجوم نیروهای امنیتی به منزلشان و تفتیش خانه را تعریف می کرد. صدای لرزان و تنهای مادر یاسر گلی برایم چنان دردآور بود که آرزو می کردم کاش می توانستم دست این مادر تنها را که می گفت همسر و دو پسر دیگر او هم بازداشت شده اند در دستانم بگیرم و با ایمانی که به پایدار نبودن ظلم و ظالم دارم برای لحظاتی تسلایش دهم.

Sunday, September 16, 2007

قاطي كردم

آمده بودم از دغدغه هاي فكري بي نهايتم توي اين روزهاي پاياني تابستان بنويسم. از تصميمات مهمي كه حتي خواب و خوراكم را ربوده. شب هايي كه تا دير وقت بيدارم و فكر مي كنم. افكاري كه زمان و مكان نمي شناسند و وقت رد شدن از وسط خيابان و يا حتي وقتي دارم سرخوشانه براي لحظاتي هر چند كوتاه لبخند مي زنم‏، به ذهنم هجوم مي آورند و دست از سرم بر نمي دارند.
دنياي رو به تغيير من كه تمامي تصوراتي كه سه سال پيش از زندگي ام داشتم، را به هم ريخته و تابستان امسال به صورت بي رحمانه همچون آوار بر سرم خراب شد.
روزهاي گرم امسال روزهاي نابودي ام بود. روزهايي پر از درد و افكار جور واجور. به محض اينكه از آزادي بهترينم خيالم راحت شد اين بار دادگاه گريبانم را گرفت و من در اين مردابي كه از آغاز ارديبهشت احاطه ام ك رده بود بيشتر فرو رفتم و بيشتر براي زنده ماندن دست و پا زدم انگار.
نا اميدم...... همان چيزي كه از آن مي ترسيدم من را در خود فروبلعيده
امروز صبح كه خبر بازداشت 25نفر از شركت كنندگان در كارگاه كمپين در منزل شخصي فردي در خرم آباد را روي سايت كمپين ديدم انگار يك ذره اميدي هم كه داشتم دود شد و به هوا رفت. نا امني تمام وجودم را در برگرفته. ديگر حتي توي خانه ي خودت هم امنيت نداري. بوي تعفن و وحشيگري همه جا را گرفته. كلا قاطي كردم. نمي توانم حتي يك لحظه ديگر به زندگي كردن در اين خاك فكر كنم. اگر روزي مجبور بشوم در ميان همين مردم و با همين حكومت زندگي كنم اولين كاري كه مي كنم مطمئننا خودكشي است. باور كنيد كه ما انسانيم و توانايي مان براي تحمل دردها حدي دارد.‏
هر روز چهره ي مادراني كه در دادگاه با حكم ناگهاني اعدام فرزندانشان به اتهام اراذل و اوباش بودن روبرو شده بودند‏ ، جلوي چشمانم رژه مي رود. صداي موتورها و سواران بر آنها كه شب ها در خوابم تمامي ندارند كابوس اين روزهايم شده است. هر جا كه باشم احساس آدمي را دارم كه هميشه تحت تعقيب است....
و از همه چيز دردناك تر اندوه بي پايانم است از سفر بي بازگشت دوستانم به خارج از مرزها كه گاه اين چنين ناگهاني است. دوستان با ارزشي كه حضورشان در اينجا مايه تسلي خاطر بود.

Wednesday, August 08, 2007

خبر آزادی


این بلاگر کلا قاطی کرده. از روز 14 مرداد دارم سعی می کنم که بیایم یه پست بگذارم در مورد همبستگی وبلاگنویس ها با دانشجویان دربند که باز نمی کرد. اعصاب من هم خورد کرده. حالا بعد از 3ه روز دارم می لاگم.
امشب منتظر آزادی امیر یعقوبعلی بودم که یکهو بچه ها خبر دادند بهاره و عبدالله مومنی و مجتبی بیات و ... آزاد شدند. بچه ها رو نیروهای امنیتی بردند نقاط مختلف شهر و رهاشون کردند. آخر مسخره بازیه.
الآن که زنگ زدم خونه ی بهاره هدایت این قدر شلوغ بود و صدای خنده و شادی وتبریک که من از پشت گوشی فکر می کردم که داره جواب تبریک من رو می ده. نگو دم در ایستاده هی یکی یکی مهمون ها می یان تو و داره با بقیه روبوسی می کنه. خیلی دوست داشتم در کنار بچه ها باشم اما نشد... به دلیل مسافت و دوری. شادی آزادی دوستانت شادی غریبی ست.
اما حقیقتش اینه که از خبر آزادی بچه های تحکیم و ادوار خیلی تعجب کردم. خیلی ناگهانی اتفاق افتاد مثل دستگیری شون.
خیلی ناراحتم که بین بچه ها احمد قصابان، احسان منصوری، مجید توکلی نیستند.
بچه های تحکیم تحصن کرده بودند که امیرکبیری های آزاد بشوند، حالا آنها آزاد شدند و سه تا از پلی تکنیکی ها همچنان در بند هستند. 90 روز بازداشت اصلا شوخی نیست اون هم زیر شکنجه و فشار برای اقرار به کار نکرده.

Monday, July 30, 2007

برای اینکه آزاد شوید باید از محضر اقای احمدی نزاد عذرخواهی کنید!

توجه کنید... توجه کنید:

آهای کسانی که ادعا می کنید رئیس جمهورتون خیلی صبور و مردمیه حالا نگاه کنید که چه طوری به خاطر کینه ی شخصی داره از دانشجویان انتقام می گیره... از اولش هم مشخص بود این پروژه جعل لوگوی نشریات امیرکبیر از کجا آب می خوره:

دیدار خانواده های دانشجویان دربند امیرکبیر و دانشجویان آازد شده با کروبی و شرح شکنجه ها توسط آنان:

مادر احسان منصوری نیز با ابراز نگرانی از وضعیت فرزندش گفت: بعد از آزادی ۵ نفر از دانشجویان، احسان منصوری و دو همکلاسی او پس از گرفتن وعده آزادی از مسوولین زندان، با اصلاح صورت و پوشیدن لباسهای تمیز، به سمت اتاقی شیک و مبله راهنمایی شدند تا بدون اطلاع قبلی از آنها فیلم اعترافات گرفته شود که این عمل با اعتراض و مخالفت بچه ها مواجه شده و ناکام ماند. اخیرا نیز بازجویان به دانشجویان اعلام کرده اند:«برای اینکه آزاد شوید باید از محضر اقای احمدی نزاد عذرخواهی کنید!» این درحالیست که هیچ یک از این افراد به واسطه تهدیدات قبلی مدیریت دانشگاه در روز حضور احمدی نژاد در پلی تکینیک در دانشگاه حضور نداشتند. خانم منصوری همچنین از قول فرزندش چنین نقل کرد که:«پوست از سر ماکنده اند و به زور اعتراف به کار نکرده گرفته اند، از بیرون باید به داد ما برسید، باید بر همگان روشن شود که در اینجا چه می گذرد.»

Sunday, July 29, 2007

شکنجه دانشجویان در بند 209 اوین


نمی دونم اخبار شکنجه ها رو در سایت ها دنبال می کنید یا نه اما واقعا اون چیزهایی که خانواده ها در نامه به شاهرودی ذکر کردند به
حدی دردناک بود که هنوز از کابوسش رهایی پیدا نکردم..... آزارهای جنسی یکی از شکنجه های دانشجویان بوده ... ولقعا در قرون وسطی زندگی می کنیم با این حاکمیت پست و اقتدارگرا.


رنجنامه افشا گرانه خانواده هاي مجيد توكلي،احمد قصابان واحسان منصوري به همراه جزئیات تکان دهنده ای در مورد شکنجه دانشجویان


جزئیات تکان دهنده دیگری از شکنجه دانشجویان بازداشت شده فاش شد

مادر احسان منصوری در منزل عبدالله مومنی اعلام کرد: فرزند مرا شکنجه کرده اند


صحبت های برادر مجید توکلی در مصاحبه با رادیو فردا: برادر مجيد توکلی، در گفت و گو با راديو فردا از ملاقات پدرش با مجيد توکلی خبر می دهد و از وضعيت نامساعد جسمی وی ابراز نگرانی می کند.
او می گويد: « وزير اطلاعات گفته است که دانشجويان شکنجه نشده اند. من می خواهم بدانم ايشان روی چه حسابی می گويند که اين دانشجويان شکنجه نشده اند. در حالی که پدر من از وقتی با برادرم ملاقات کرد، بيمار شده است.»
برادر اين فعال دانشجويی در ادامه از آنچه پدرش از وضعيت مجيد توکلی برايش تعريف کرده می گويد و اضافه می کند که پدرش به دليل مشاهده وضعيت جسمی نامساعد برادرش بيمار شده است: « دلم می خواست پدرم را روزی که از تهران به شيراز بازگشت می ديديد. او اصلا باور نمی کرد که برادرم اينقدر تحت فشار و شکنجه باشد. آن طور که پدرم می گويد وضعيت مجيد واقعا وخيم است. احسان منصوری هم همينطور است. مادر او فقط گريه می کرد. حالت صورت برادرم خيلی وخيم بود. اعتصاب غذا هم کرده است، ضعيف شده است. اعتصاب غذای او به اين دليل است که بی گناه است و به زور می خواهند از آنها به دليل کاری که نکرده اند، اعتراف بگيرند. »



بیانیه سازمان عفو بین الملل در خصوص بازداشتهای ۱۸ تیرماه ۸۶


سازمان ديده بان حقوق بشر:دانشجويان زندانی برای اخذ اعترافات اجباری تحت آزار و اذيت قرار گرفته اند


وخامت حال مجيد توكلي با گذشت ۱۵ روز از آغاز اعتصاب غذا


در پروژه اعتراف گیری؛ پس از احمد قصابان، نوبت به مجید توکلی رسید

Sunday, July 15, 2007

دانشجويان را آزد كنيد

اول از همه يه روشنگري كنم. با اينكه ديروز ايسنا از زبان حداد اعلام كرد كه سه تا از دانشجويان اميركبير(پويان محموديان‏،‏ مقداد خليل
پور و مجيد شيخ پور) آزاد شدند اما تا اين لحظه خبر از آزادي كسي نرسيده. براي 5 نفر از دانشجويان اميركبير از جمله اين سه تا و
علي صابري و عباس حكيم زاده قرار وثيقه گذاشتند كه متأسفانه ميزانش خيلي زياده. براي هر دانشجو 80 ميليون تومان وثيقه گذاشتند. فكر نمي كنم همه ي خانواده ها بتونند اين وثيقه رو تأمين كنند.



ديروز هم برنامه مشاركت رو نرفتم. مي دونم كه الآن با سركوب هايي كه شديم هيچ جايي براي جمع شدن ندارم حتي همون دفتر كوچك ادوار رو‏ اما غير از اينكه كار داشتم، به حضور بعضي ها در اين مراسم واقعا اعتراض داشتم كسي مثل شكوري راد. اما خوب چاره اي نداريم. به قول بچه ها بايد اتحادمون رو به رخشون بكشيم. به نظر مي رسه برنامه ي خوبي بوده.

اين پوستري هم كه بالا آپلود كردم. اين دوست عزيز داره نصب مي كنه و زحمت طراحي اش رو هم تارا جون‏ گرافيست زنستان كشيده كه واقعا دستش درد نكنه. خيلي خوب شده.

اين ها رو هم بخونيد:

بیانیه ۳۲۰۰ دانشجویی پلی تکنیک: دانشجویان دربند را آزاد کنید

پيشنهاد گنجی برای حمایت از دانشجویان زنداني: برگزاری روز اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران

Monday, July 09, 2007

هجوم نیروهای امنیتی به دفتر ادوار همراه با شلیک تیر هوایی

خبر رو که شنیدم داغ کردم. باز هم گریه کردم مثل صبح که خبر بازداشت بچه های شورای مرکزی دفتر تحکیم رو شنیده بودم.
مریم شبانی نوشته به دفتر که حمله کردند و تیر هوایی شلیک کردند. بچه ها رو که می بردند به مردمی که جمع شده بودند گفته اند: « عملیات بازداشت معتادان موادمخدر است، متفرق شوید.»


خبر:

حمله نيروهاي امنيتي به سازمان ادوار تحكيم وحدت، شلیک تیر هوایی و بازداشت اعضاي آن


روزمزگی ها: به ادوار تحکیم هم حمله کردند


Sunday, July 08, 2007

6 تن از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بازداشت شدند


ادوارنیوز: نیروهای انتظامی و لباس شخصی صبح امروز (18تیرماه) با حمله به تحصن اعضای شورای دفتر تحکیم وحدت در برابر درب ولی عصر دانشگاه پلی تکنیک این دانشجویان را بازداشت کردند.

به گزارش خبرنگار ادوارنیوز اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که از ساعت 6 صبح امروز در پاسداشت 18 تیرماه و در اعتراض به ادامه بازداشت 8 دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک در برابر دانشگاه پلی تکنیک متحصن بودند مقارن ساعت 7:30 دقیقه با حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شده اند. گزارش شاهدان عینی از درگیری دانشجویان پیش از بازداشت با پلیس حکایت دارد.

محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، مهدی عربشاهی، بهاره هدایت، حنیف یزدانی و علی وفقی اعضای بازداشت شده شورای مرکزی تحکیم هستند.

شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با انتشار بیانیه زیر از صبح امروز در برابر دانشگاه پلی تکنیک متحصن شده بودند. در بیانیه این اتحادیه دانشجویی آمده است:

به نام خدا
برخاسته ایم تا بانگ بیدارباش سردهیم
بیانیه اعلام تحصن شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در پاسداشت 18 تیر

در دوران نشست و سکوتِ جامعه ایرانی، و در زمانِ انفعال و سردرگمی روشنفکر و سیاستمدار مدعی، و آن هنگام که صدای کوسِ استبداد بر آستانِ بلندِ میهنمان سرآساییده و چتر حیاتش بر اول و آخر ایرانمان گسترده است، و در کویی که نجوای شهادتِ شاهدِ شریفِ شرفِ نسلمان شهید عزت ابراهیم نژاد به گوش می رسد، و در روزگاری که عزت و اقتدار میهنمان برپای ذلت و ناتوانی حاکمانمان بر آب رفته است؛ برخاسته ایم تا بانگ بیدارباش سردهیم و جامعه ی ایرانی و روشنفکران و سیاستمداران و شاهدان شریفِ شرفِ نسلمان و آستانِ بلندِ تاریخِ میهنمان و عزت و اقتدارمان را بازخوانیم.


هرچند دنیای دانشگاه و حدیث رفته بر آن در چند صباح گذشته از این، و در این کنونِ پر سئوالِ بی جواب، به رنگِ سیاه ظلم و ستم آغشته است. ما که خاطر از دشنه ی سبزوار داریم و یادمان با زندان و تعلیق و تعطیل و ستاره رنگین است؛ در انتظار آزادی دوستان دربندمان ننشسته ایم؛ که ایستاده و استوار چون آنان برای رهایی شان رها از خویش گشته ایم.


شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در شرایطی اقدام به تحصن در راستای استیفای حقوقی از دست رفته می کند که انفعال و مصلحت سنجی پاره ای از روشنفکران و سیاستمداران بر جای حقیقت گرائی و حق محوری نشسته است. در نتیجه غبار یأس و ناامیدی دامن جامعه را آلوده است. ما فریاد نسلی هستیم تاوان پرداز نخواسته ها و نکرده ها. مگرنه اینکه نسل ما نسل بی انتخاب است؟ نسلی که پرسشهایش بی پاسخ و کنشش واکنش تعبیر می شود. رسالت روشنفکر دمیدن در شیپور آگاهی است. آگاهی از رهگذر شنیدنِ پاسخِ پرسش حاصل می شود حال آنکه روشنفکران زمانه ی ما را یارای برآمدن از پس پرسشهای ما نیست.


نگاه به قدرت به مثابه ابزار سلطه بر مردمانی که در شناسائی و خواست حقوق شهروندی خویش درمانده اند مشخصه ی کنش سیاستمداران و حاکمانی است که در پس نقاب عدالت و آزادی و دینداری دروغینشان پنهان شده اند، و در این میان نسل ماست که مسرور از نقاب برافکندن از چهره ی دروغین مدعیان، منادی عدالت و آزادی است. دانشگاه زنده است پس نسل ما زنده است، و فریاد آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر از کنه وجود آن سربرمی آورد.


امروز هیجدهم تیرماه ، هشت سال پس از تیرماه جاودان یکهزار و سیصد و هفتاد و هشت ـ روز تبلور روح اعتراض دانشگاه بر استبدادزائی و استبدادخوئی ـ بود. پس امروز که کوله بار پرسشمان از علل استبداد رفته بر وجودمان، پاسخی از صدائی نمی شنود به بست سرور حیات منحصر به فرد خویش نشسته ایم تا به مردمان و نسلمان و روشنفکران و اساتیدمان و سیاستمداران و حاکمانمان، بود وجود پرسشهایمان را در این زمانه ی سراسر نیاز که کویر تشنه ی عطشناک جستجوگر ذهنمان لطافت بارش بارانی را احساس نمی کند، یادآور شویم. از این رو بدانید که هم اینک به بست غم ننشسته ایم. که آرمانهایمان بساط بستمان است.



شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
18تیرماه 1386

تمامی اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بازداشت شدند

قاب های خالی

خبر را که به آنها می دادی به چشمانشان نگاه می کردم. ناگهان احساس کردم که چیزی برای هزارمین بار در نگاهشان فروریخت. آن چنان دردناک بود که اشک در چشمانم حلق زد. راه می رفتی و از بزرگ بودنت می گفتی اما نمی دانستی که کوله بار تجربه آنها انگار دیگر بزرگ بودن را نمی فهمد.

زندگی عکس می شد و من تو را که می دیدم یاد او می افتادم. چه قدر به هم شبیه بودید در آن لحظه ها. جواب های او را به خودم از زبان تو به آن دو سرد و گرم چشیده روزگار می شنیدم. می خواستم شهید شدنت را تبریک بگویم در این دنیای تیره و تار که انگار برای ما هر روز تارتر می شود اما نمی توانستم. کاش دردی را که در نگاه آن دو بود تو هم می فهمیدی.

وفتی می گفتی به افق های دور فکر کن و او جواب می داد افق های دور زندگی تو تیره و تار است. با جسارت می گفتی خوب افق باید تیره باشد، خنده ام می گرفت اما سرم را که بر می گرداندم و بهت پیرمرد را می دیدم لبخند بر لبم می ماسید.

حاضر جوابی ات مرا یاد او می انداخت. انگار او تکرار می شد اما با شمایل دیگری....

حتی اگر دیشب کمی فضا را تلطیف کرده باشم برای آزار ِ کمتر تو، خوشحالم. همیشه عذاب او را از بودن در حصار خانه و سوال های پیاپی خانواده حس می کردم و افسوس می خوردم که کاری نمی توان بکنم.

می فهمیدم که تو هم ناراحت هستی و سعی می کنی که آرام باشی. پایان راه را هیچ کدام از ما ندیده بودیم. اما تو و او حتی اگر پایان راه را دیده بودید باز هم همین راه را انتخاب می کردید. دیشب انگار این شکم به یقین رسید....

*************

خبر صدور حکم محرومیت از تحصیل 7 نفر و احضار 25 نفر از بچه های امیرکبیر رو که به مامان دادم.

چند دقیقه سکوت کرد و ناگهان گفت: «باورم نمی شه. امیرکبیر چه قدر فعال داره. اینها واقعا عجیبن. چه قدر مردم بی تفاوت شدن. چرا آخه باید وضع این طوری باشه. بیچاره خانواده های بچه ها...»

به جمله امیرکبیر چه قدر فعال داره که می رسم توی فعلش می مونم. داره؟ یا داشته؟ راه می رم و هزار بار تکرار می کنم. داشته، نه، داره.... داره، نه، داشته....

*************

برگه های A3 رو که ورق می زدم، رویداد ها مرا می برد به دورانی که دوست داشتم در آن زمان دانشجو می بودم. به آخرا که رسیدم انگار سقف بر سرم خراب شد. اسمش چه قدر در این برگه ها تکرار می شد و در آخر عکسش...

تصویرش می رفت و می آمد. شب هایی که نمی خوابید و ساعت هایی که خیره به دیوار فکر می کرد. با خودم می گفتم به چی فکر می کند؟

در فکرش حالا می دانم که چه می گذشت. حالا که به حاصل کارش نگاه می کنم، این گذشته نیست که می بینم، انسانیتش است که بر سرم کوبیده می شود.

Friday, July 06, 2007

شاکی دیروز روزنامه سلام، رئیس جمهور امروز شده است



در آستانه ی 18 تیر هیچ چیز برایم دردناک تر از دیدن این عکس نبود. متحجر، امروز رئیس جمهور شده است. دست نشانده ای که هر کاری که خواست در این دوسال کرد و هنوز هم کینه توزی می کند به جای مهروزی دروغینی که وعده داده بود.
امروز که دانشجویان بی گناه پلی تکنیک در بند هستند به خاطر اعتراض به حضور احمدی نژاد در دانشگاهشان، می توانیم ردی از حضور این آقا را در 18 تیر سال 78 هم ببینیم


توضیح عکس: در دادگاه روزنامه سلام یکی از چهار شاکی این روزنامه محمود احمدی نژاد بود

عکس از سایت نوروز: سلام توقیف شد اما راه سلام باقی ست

به معجزه اعتقاد ندارم


از اینجا بدم می آید. نمی توانم خودم باشم. نمی توانم بنویسم که چه بلایی سرم آمده و چه قدر روزهایی که می گذرونم، تلخ اند. گرچه دوستانم می دانند که اتفاق تلخ زندگی ام چیست. نمی دانم چرا همه انتظار دارند من آرام باشم؟
کسی چه می داند که در این غروب روز جمعه چه قدر دلم گرفته است و چه قدر دلتنگم. اقرار می کنم که هیچ چیز آرامم نمی کند . گرچه به همه می گویم که خوبم اما حقیقت ندارد. روزی نیست که گریه نکنم و حتی لحظه ای نیست که خاطراتم آزارم ندهد.
به معجزه اعتقاد ندارم چون می دانم برای ما هیچ وقت اتفاق نمی افتد. گاهی فکر می کنم نتیجه این وضعیت این است که روانی می شوم. وقتی ساعت ها به چیزی فکر می کنم و توانایی انجام هیچ کاری را ندارم نمی توانم بگویم که حالم خوب است....
آری،حقیقت این است که تا مرز دیوانگی گاه پیش می روم...

Wednesday, July 04, 2007

بیانیه دفتر تحکیم وحدت در مورد وضعیت دانشجویان امیرکبیر

سایت ادوار نیوز فیلتر است نمی تونم به بیانیه در اونجا لینک بدم. بیانیه تو سایت خبرنامه امیرکبیر هم هست که از اونجا می تونید بخونید:

این خبرهایی که در بیانیه در مورد شکنجه و ناراحتی های جسمی و روانی دانشجویان برای اعتراف گیری اومده موثقه و تمام خبرها حکایت از وضعیت بد دانشجویان در زندان داره:


در روزهای گذشته اخباری موثق مبنی بر استفاده از چشم بند و سایر وسائل مرتبط در طول مدت بازداشت، انتقال دانشجویان به سلولهای انفرادی، بی خوابیهای طولانی و ایجاد فشار روانی بر آنها انتشار یافته است که بر خلاف ماده ۶ قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي است که بیان می دارد: “در جريان دستگيري و بازجوئي يا استطلاع و تحقيق از ايذاي افراد نظير بستن چشم و ساير اعضاء، تحقير و استخفاف به آنان، اجتناب گردد.”

در روزهای گذشته اخباری موثق مبنی بر ضرب و شتم دانشجویان جهت اعتراف به گناه نکرده انتشار یافته است و برخی از افرادی که با این دانشجویان ملاقات کرده اند از وجود کبودی در برخی از اعضا بدن این افراد سخن گفته اند. این اقدام نیز تضاد با اصل سی و هشتم قانون اساسی است که بیان می دارد: “هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و کسب اطلاع ممنوع است اجبار به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار قانونی است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود” و همچنین در تعارض با ماده ۹ قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي است که بیان می دارد: “هرگونه شكنجه متهم به منظور اخذ قرار و يا اجبار او به امور ديگر ممنوع بوده و اقرارهاي اخذ شده بدينوسيله حجيّت شرعي و قانوني نخواهد داشت”......


روزه سياسي انجمن هاي اسلامي دانشجويان دانشگاههاي مشهد براي همراهي با دانشجويان دربند پلي تكنیك

Tuesday, July 03, 2007

هم میهن توقیف و ایلنا تعطیل شد

خبرش رو دیروز شنیدم. چند وقتی بود که فشار روی خبرگزاری ایلنا به علت انعکاس اخبار دانشگاه و برخورد با دانشجویان زیاد شده بود تا اینکه دیروز مدیر عامل ایلنا استعفا داده و خبرگزاری فعلا تعطیل شده.
روزنامه هم میهن رو توقیف کردند. فکر می کردم این اتفاق بیفته. تو این سایت رجانیوز که مستقیما نزدیکان احمدی نژاد آپ دیتش می کنند چند روزی بود در مورد عطریانفر و کرباسچی زیاد می نوشت البته با ادبیات کیهانی. از اون جایی که رجانیوز هم مثل کیهان وقتی چیزی می نویسه باید انتظار داشته باشی یکی دستگیر بشه و یا روزنامه ای توقیف بشه، می تونستم حدس بزنم هم میهن توقیف می شه.


غلامحسين كرباسچي، مديرمسوول و صاحب امتياز اين روزنامه درباره‌ي توقيف روزنامه و ابلاغ آن به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: دادسرا طي يك ابلاغيه‌ي كتبي به ما گفته كه ديگر روزنامه منتشر نشود. گفته‌اند كه مراحل دادرسي اشكال داشته است بنابراين روزنامه نبايد منتشر شود.

وي درباره‌ي اين كه آيا موارد جديدي به عنوان شكايت مطرح شده است گفت: شكايتي به ما ابلاغ نشده است البته در حكم اشاره شده كه بعد از توقيف هم مواردي به عنوان تخلف وجود دارد كه پرونده‌اي در اين باره تشكيل شده است


آن گونه که خبر می رسد در ساعات ابتدایی شب گذشته جلسه ای اضطراری در محل خبرگزاری کار ایران برگزار شده تا نسبت به قرار گرفتن محدودیت های تازه بر سر راه فعالیتهای این خبرگزاری تصمیم گیری شود. به همین دلیل فعلا خبر تازه ای بر روی این خبرگزاری قرار نمی گیرد و مقرر شده تا در صورت تصمیم گیری در خصوص توقف فعالیت ایلنا، بیانیه توقف کار این خبرگزاری منتشر شود .این در حالی است که با وجود تغییر مدیر عامل این خبرگزاری و رفتن مسعود حیدری و جانشینی سید ابوتراب فاضل٬ ایلنا همچنان به فیلترینگ و ساقط شدن از عنوان رسمی تهدید می شود.

ایلنا تنها خبرگزاری رسمی داخل کشور است که تا به امروز مستقل از مدیریت دولتی و با پایبندی به اصول خبررسانی حرفه ای به اطلاع رسانی در حوزه های کارگری، زندانیان سیاسی، اخبار دانشگاهها و دانشجویان زندانی پرداخته است. ولی گروه های فشار داخل حاکمیت معتقدند که این خبرگزاری به عنوان تنها خبرگزاری پوشش دهنده اخبار کارگری ایران موجب خدشه دار شدن چهره نظام می شود. افزایش تهدیدات این چنینی بر روی خرگزاری کار ایران به واسطه تلاش برای پوشش مناسب اخبار دادگاه های مطبوعات و زندانیان سیاسی و دانشجویی از دلایل عمده این تعطیلی اجباری است. خبرگزاری ایلنا که در سال ۱۳۷۸ و با حمایت مالی خانه کارگر راه اندازی شد با پوشش مناسب وقایع کوی دانشگاه به عنوان یک خبرگزاری حرفه ای شناخته شد اما در طول ۸ سال گذشته به انحاء مختلف منابع مالی این خبرگزاری با تحدید مواجه شده و وزارت کار دولت نهم نیز تحت عناوین مختلف به شکایت از این خبرگزاری پرداخته است


حکم دلارام علی

وقتی حکم دلارام علی رو شنیدم از ناراحتی سردرد گرفته بودم. حکم شلاق برای یک فعال جامعه مدنی. چه معنی می تواند داشته باشد؟
عکس دلارام در 22 خرداد میدان هفت تیر اینقدر ناراحت کننده بود که هیچ وقت از توی ذهنم پاک نمی شود. برای دلارام چه کار می توانیم بکنیم؟؟ به نظر من باید همگی به این حکم اعتراض کنیم. غیر از حکم شلاق که خیلی عجیب بود حکم زندان دلارم هم هست که همگی حبس های تعزیری هستند.
به جای رسیدگی به شکایت دلارام از پلیس که سال گذشته به صورت وحشیانه ای روی زمین کشیدنش و بازداشتش کردند، امروز با یک حکم سنگین روبرو شده که لازم است همه ی ما که خودمان را فعال مدنی می دانیم حداقل با نوشتن در این مورد به این حکم اعتراض کنیم و حتی اگر شده دست به اقدامات عملی برای اعتراض بزنیم.

تغییر برای برابری : در پی احضار دلارام علی به دادگاه، او روز دوشنبه 11 تیرماه 1386در شعبه 15 دادگاه حاضر و دلیل احضارش را جویا شد اما در آنجا حکم اش به او ابلاغ و تنها به او اجازه داده شد که از روی حکم رونوشت بردارد .

دلارام علي، فعال اجتماعی، امور زنان و دانشجویی و از اعضای کمپین یک میلیون امضا، به دليل شرکت در تجمع مسالمت آميز 22 خرداد سال 85 در ميدان هفت تير تهران که در اعتراض به نقض حقوق زنان در قوانین برگزار شده بود به دو سال و ده ماه حبس، و ده ضربه شلاق، بدون هيچگونه تعليق، محکوم شد.

بر اساس حکم بدوي دادگاه انقلاب – شعبه 15، که رياست آن را قاضي صلواتي بر عهده دارد؛ ايشان به استناد مادتين 500، 610، و 618 قانون مجازات اسلامي، به اتهام فعاليت تبليغي عليه نظام به شش ماه حبس، به علتِ شرکت در تجمع 22خرداد به دو سال حبس، و در مورد اخلال در نظم عمومي به چهارماه حبس و ده ضربه شلاق محکوم گرديد. صدور اين حکم در حالي است که در موارد مشابه، بر اساس همين اتهامات و با استناد به مواد قانوني فوق، احکام متفاوتي براي ساير پرونده ها در نظر گرفته شده است؛ و اين مسئله نشان از عدم وحدت رويه قضايي در صدور احکام دارد.

در جاي ديگري از حکم صادره براي دلارام علي آمده است که بنا به گزارش سازمان اطلاعات استان تهران و ديگر شواهد و قرائن، بزهکاري ايشان احراز شده است. چنين برخوردي با فعاليت هاي مدني که متاثر از نگاهي امنيتي و توطئه نگر است، نه تنها استقلال قوه قضائيه را زير سوال مي برد، بلکه ادعاهايي همچون مردمسالاري و احترام به حقوق انساني و مدني را خدشه دار مي کند. بعلاوه، عدم به رسميت شناختن اقدامات مدني، که يک فعال اجتماعي را «بزهکار» خطاب کرده و وي را به تحمل «شلاق» محکوم مي کند، متناقض ترين و به تبع آن نامشروع ترين جنبة چنين حکمي است.

Thursday, June 28, 2007

بی رگ شده ایم


این روزها روزهای امتحانات است. چند روز پیش رفته بودم امیرکبیر. چه قدر فضای ناراحت کننده ای بود. 8 دانشجو از یک دانشگاه در زندان.... فضای دلمرده و سردی حاکم بود که آن را در پلی تکنیک سراغ نداشتم.
چرا اینقدر بی رگ شده ایم؟؟؟ چرا برای هیچ کس اهمیتی ندارد که 8 دانشجو در زندان اند و بیش از 50 روز را در انفرادی گذرانده اند آن هم برای کاری که نکرده اند.
ما از این زندگی چه می خواهیم؟ اینقدر نیاز ها و امورات شخصی مان مهم شده که حتی ارزش نوشتن دو خط در مورد این 8 دانشجو را نداشته است؟
کسانی که جرأت هیچ کاری ندارید. کسانی که 20 آذر بعد از آمدن احمدی نژاد به امیرکبیر و خراب شدن شوی تبلیغاتی او توسط دانشجویان خوشحال بودید و از تعجب دهانتان باز مانده بود که واقعا چه قدر دانشجویان جسور هستند. حال که 8 دانشجو از همان دانشگاه در زندان اند زبانتان لال شده است؟؟؟
چرا هیچ واکنشی به این وضع نشان نمی دهید؟ شما از زندگی تان چه می خواهید که این طور از ترس دودستی چنگ انداختید بر آن؟؟؟
آیا این دانشجویان مثل شما حق زندگی کردن ندارند؟ آیا این روزها نباید به جای تعلیق از تحصیل و زندان بر سر نیمکت های امتحان حاضر شوند؟؟ باور کنید آنها هم انسان هستند. مثل شما. می خواهند زندگی کنند اما نه در این فضای آلوده که نفس کشیدن جرم است.
فرق آنان با شما این است که بی تفاوت و بی اخلاق نبودند و نیستند. ....

خبرهای دانشجویان بازداشتی را در خبرنامه امیرکبیر دنبال کنید

پتیشن در اعتراض به بازداشت دانشجویان. امضا کنید

از اصلاح طلبان حکومتی متنفرم

وقتی با خودم فکر می کنم می بینم آدمی که موضع اش مشخص است و عملکردش با شعارهایش می خواند چه قدر نایاب شده. آقایان اصلاح طلب حکومتی تو این شرایطی که 8 دانشجوی یکی از مهمترین دانشگاه های کشور در بند 209 اوین زیر انواع فشارها و شکنجه های روانی وجسمانی قرار دارند و هیچ واکنشی از ترس رد صلاحیت شدن در انتخابات نشان نمی دهند. و حتی جسارت اظهار نظر را ندارند، باز هم دانشجویان را نتهم می کنند
آقایانی که با کمک همین دانشجویان سال 76 بر سر کار آمدند و بعد با بی اخلاقی هر چه تمام تر به همه وعده ها پشت کردند. آقایانی که تنها استراتژی آنها شرکت در انتخابات تحت هر شرایطی است!!!!!
این روزها از ترس ردصلاحیت شدن حتی حاضر نیستند حرف بزنند، هنوز هم عملکرد نادرست خود را توجیه می کنند و حاضر به پذیرفتن اشتباهات نیستند و همه چیز را گردن دانشجویانی که این روزها آماج همه ی حملات از طرف حاکمیت هستند می اندازند، با خودم می گویم آیا ما قرار است در دور بعدی انتخابات به اینها رأی بدهیم؟؟؟

از شکوری راد حالم به هم می خورد. از توجیهات مسخره و بی منطقش. مصاحبه ی ثمینا رستگار را با شکوری راد بخوانید تا باز هم به سستی شعارها و حماقت اصلاح طلبان حکومتی، علی الخصوص مشارکتی ها پی ببرید.
این تیتری هم که انتخاب کردند برای مصاحبه احتمالا به خاطر فشار بر روز روزنامه بوده چون روند مصاحبه کاملا برعکس شده و ثمینا خیلی خوب جواب سوالات مسخره شکوری راد را جواب داده:


يعني اصلاح طلبان مرتکب هيچ قصوري نشدند؟ آيا وزارتخانه دولت اصلاحات انجمن هاي اسلامي را به دو طيف شيراز و علامه مشتق نکرد و به يک طيف اقليت که بعدها در آستانه انتخابات رياست جمهوري خود آقاي معين به اقليت بودن آنها اعتراف کرد، مجوز انجمن اسلامي نداد و به عنوان تحکيم اصلي و خط امامي به رسميت نشناخت؟ دولت اصلاحات که ناتوان از تشکل سازي بود
به دلايلي که برشمرديد، چرا انجمن اسلامي را تقسيم بر دو کرد؟


اگر الان شاخه مشارکت در يکي از روستاهاي نورآباد ممسني ادعا بکند که مشارکت واقعي ماييم و مشارکت تهران غيررسمي است و مراجع امور هم به آنها مجوز بدهد و اکثريت مشارکتي ها را مصادره کنندگان جايگاه آن گروه بدانند اين اقدام قابل دفاع است؟ بعد از آن ماجرا طيف اکثريت تحکيم وحدت غيررسمي خوانده شد و برخي از اصلاح طلب ها براي آن طيف اقليت پيام تبريک فرستادند و شما همچنان بر بي تقصيري دولت اصلاحات پافشاري مي کنيد؟

Saturday, June 23, 2007

تا حالا شش بار فیلتر شده

سایت کمپین باز هم فیلتر شد. ظهر چک کردم می اومد اما 2 ساعت بعد دیگه فیلتر شده بود. خبر زنستان رو بخونید:

تغییر برای برابری: سایت کمپین یک میلیون امضا ، تغییر برای برابری، پس از گذشت دوماه از آخرین فیلترینگ، برای بار ششم فیلتر شد.
اگر یکی از اهداف فیلترینگ راهی برای ریزش مخاطبان سایت کمپین فرض شده باشد باید بگوییم که چنین روشی چندان موفق نبوده است. بر اساس آمارروزانه بازدید کنندگان سایت (بیش از 1100 بازدید کننده در روز) اکثر بازدیدکنندگان همچنان از طریق نشانی های فیلتر شده از سایت دیدن می کنند و باقی بازدید کنندگان به طور متوسط از طریق 90 تا 100 سایت خبری ، سایت شخصی و وبلاگ - که یا لوگوی کمپین را در صفحه خود قرار داده اند و یا مطالبی از سایت را منتشر کرده اند - وارد سایت کمپین می شوند. جالب آنکه طی ماه های گذشته نمودار بازدید کنندگان و همچنین لینک دهندگان پس از هر فیلترینگ یک نزول کوتاه مدت و سپس صعود چشمگیرو مداوم را نشان داده است.

نشانی جدید: www.wechange.info

نشانی فیلترشده: www.weforchange.info

Friday, June 22, 2007

سازمان ديده بان حقوق بشر: دانشجویان دستگیر شده با خطر شکنجه مواجه اند

سازمان ديده بان حقوق بشر که یکی از معتبرترین مراجع بین المللی دفاع از حقوق بشر در جهان محسوب می شود روز جمعه اول تیر ماه اعلام کرد که دستگاه قضايی ايران بايد فوراهشت روزنامه نگار و فعال دانشجويی را که تحت عنوان توهين به مقدسات اسلامی درهفته های اخير بازداشت شده اند، را آزاد کند.

در بیانیه سازمان دیدبان آمده است: «علیرضا جمشيدی، سخنگوی قوه قضایيه در ۱۱ ارديبهشت به خبرنگاران گفته بود که ناشران اين نشريات توهين آميز و پرخاشگر به هيچ وجه دانشجو نيستند. با اين وجود، وزارت اطلاعات که کارهای امنيتی را انجام می دهد، هشت دانشجوی دانشگاه اميرکبير را در بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوين، در سلول انفرادی نگهداری می کند، جايی که آنها در معرض خطر شکنجه و بد رفتاری هستند».

به گفته سازمان دیدبان حقوق بشر درست در زمانی که بدنه دانشجويی آماده برگزاری انتخابات انجمن اسلامی دانشجويان می شد، ماموران وزارت اطلاعات در حد فاصل ۱۲ ارديبهشت تا ۱۴ خرداد، هشت دانشجو را بازداشت و روانه زندان کردند. دانشجويان هر گونه نقشی در انتشار اين نشريات را تکذيب کرده و اعلام کردند نشريات منتشر شده جعلی هستند.

سارا لی ويتسون مدير خاور ميانه سازمان ديده بان حقوق بشر گفت: «مقامات ايران از سست ترين استدلال ها برای بازداشت روزنامه نگاران و فعالان دانشجويی استفاده کرده اند».

وی افزود: «حکومت اعمال فشار و برخورد های سختگيرانه را دقيقا زمانی انجام داد که دانشگاه مهيای برگزاری انتخابات دانشجويی می شد».

سازمان ديده بان حقوق بشراعلام کرد: «بازداشت طولانی مدت اين دانشجويان بخصوص در شرايط سلول انفرادی که دربرخی موارد افزون بر پنجاه روز است، شائبه به خطر افتادن سلامت روانی آنها را جدی می سازد و همچنين نگرانی از شکنجه را افزايش می دهد. اين دانشجويان در تمام دوران بازداشت از حق دسترسی به خانواده ها و وکلای خود محروم بوده اند».

سازمان ديده بان حقوق بشر مراتب نگرانی خود را از صحت سلامت روانی و جسمانی تمامی بازداشت شدگان و بخصوص هاله اسفندياری که ۷۳ سال و کیان تاج بخش اعلام کرده است به گفته این سازمان حقوق بشری فعالان دانشجويی با خطر جدی اذيت و آزار فيزيکی و شکنجه در بازداشتگاه های امنيتی مواجه هستند.

سازمان ديده بان حقوق بشر تصریح کرد که بيش از ده ها مصاحبه با زندانیان سیاسی سابق انجام داده است که همگی شهادت داده اند که از همان ابتدا از سوی بازجويان مورد بد رفتاری فيزيکی قرار گرفتند تا اعترافات دروغين و خلاف واقع بيان کنند.

موج اخير بازداشت های دانشجويی زمانی آغاز شد که دانشجويان دانشگاه امير کبير برای برگزاری انتخابات انجمن اسلامی دانشجويان برنامه ريزی کرده بودند. در ۸ اريبهشت ماه چهار نشريه که از شکل وشمايل و لوگوی مشابه با نشريات دانشجويی اين دانشگاه برخوردار بودند، توسط افراد ناشناس در صحن عمومی توزيع شدند.

اين نشريات آن گونه که اعلام شده است، حاوی مقالات متعددی بودند که در آنها به مقدسات اسلامی توهين شده بود. سردبيران چهار نشريه که مقالات فوق به نام روزنامه هایشان منتشر شده بود، فورا انتساب آنها به خود را رد کردند و اعلام داشتند که آنها جعلی هستند.

علی رغم اينکه سخنگوی قوه قضائيه در روز ۱۲ ارديبهشت ماه به خبرنگاران گفت که مقالات توهين آميز ربطی به دانشجويان ندارد، ماموران وزارت اطلاعات سردبيران اين نشريات را بازداشت کردند.آنها احمد قصابان سردبير نشريه دانشجويی سحر را در ۹ اريبهشت و مقداد خليل پور عضو انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه امير کبير را در ۱۲ ارديبهشت ماه بازداشت کردند.

با وجود فضای سخت و سنگينی که پس از انتشار نشريات ياد شده در دانشگاه ايجاد شده بود، دانشجويان توانستند انتخابات انجمن اسلامی دانشجويان را در ۱۳ و ۱۴ ارديبهشت ماه برگزار کنند.

به گفته سازمان دیدبان حقوق بشر، دانشجويان مرتبط با بسيج دانشجويی و مسئولان دانشگاه تلاش زيادی کردند تا از طريق درگيری فيزيکی و تهديد انتخابات را به هم بزنند، اما موفق به ممانعت از برگزاری انتخابات نشدند.

حاکميت پس از برگزاری انتخابات، دانشجويان بيشتری را که در زمينه نشريات دانشجويی فعاليت داشتند، به اضافه چند فعال دانشجويی ديگر بازداشت کرد. ديگر دانشجويانی که در حال حاضر در زندان به سر می برند عبارتند از: پويان محموديان سردبير ريوار، مجيد شيخ پور سردبير سرخط، مجيد توکلی عضو جديد و انتخاب شده شورای مرکزی انجمن اسلامی .

مقامات مسئول همچنين سه عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی به نام های احسان منصوری، عباس حکيم زاده و علی صابری را نيز بازداشت کردند.

در همين زمان وزرات اطلاعات همچنان سه ايرانی-آمريکايی را در سلول های انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات نگه داری می کند واجازه ملاقات آنها با خانواده و وکلایشان را نمی دهد.

ماموران وزارت اطلاعات هاله اسفندياری و علی شاکری را در ۱۷ خرداد و کيان تاجبخش را در ۲۰ خرداد بازداشت کردند.

سازمان ديده بان حقوق بشر مراتب نگرانی خود را از صحت سلامت روانی و جسمانی تمامی بازداشت شدگان وبخصوص هاله اسفندياری که ۷۳ سال دارد، اعلام کرد.

خانم ويتسون گفت:«دستگاه قضايی ايران از سلول های انفرادی به عنوان حربه ای برای شکستن زندانيان و اخذ اعترافات اجباری و خلاف واقع استفاده می کند. براساس قوانين بين المللی و داخلی ايران هر گونه اعترافی تحت چنين شرايطی فاقد ارزش است»

سازمان ديده بان حقوق بشر، مصرانه از دست اندرکاران حکومت ايران خواست تا به شکنجه و بد رفتاری پايان دهند و روزنامه نگاران و فعالان دانشجويی که به دلايل سياسی بازداشت شده اند، را آزاد کنند.

باید با بلاگر خداحافظی کنیم؟

حدود 2 هفته است که سایت ورودی بلاگر با سختی می شه باز کرد. اما با فیلتر شکن خیلی راحت سایت باز می شه ولی باز هم وقتی یوزر و پس می دی وارد نمی شه. تنها راه رفتن به سایت بلاگر استفاده از نرم افزارهای فیلتر شکنه که من هم دارم اما با سرعت پایین اینترنت اصلا جواب نمی ده و خیلی اذیتم می کنه. فکر کنم باید سرویس دهنده ی وبلاگم رو عوض کنم. گرچه سایت های ایرانی سرویس دهنده ی ایرانی هم اصل قابل اطمینان نیستند مخصوصا بلاگفا که خودش وبلاگ ها رو فیلتر می کنه!!! در هر صورت باید یه فکری کرد
یکی از بچه ها می گفت احتمالا آی اس پی ها با اچ تی تی پی اس مشکل دارند که سایت رو باز نمی کنند ولی آخه همه ی آی اس پی ها با هم مشکل پیدا کردند.
مطمئنم یه کاسه ای زیر نیم کاسه است. به صورت کاملا بی صدایی داره یه اتفاقاتی بین مخابرات ایران و سرویس دهنده ی بلاگر که الآن سایت گوگل هست می افته.
اگر قرار بود اشکال از اچ تی تی پی اس باشه پس چرا صفحه ورودی یه سایت جی میل ها باز می شه؟

واقعا اگه این مشکل از گوگل آب بخوره و سایت بلاگر ور اونها برای ایرانی ها غیرقابل دسترس کرده باید یه اقدام درست و حسابی کرده. دیگه خیلی مسخره است که ایرانی ها از استفاده از بلاگر محروم بشن.

در همین رابطه:
فیلترینگ بلاگر

نشسته در باغ غم

امروز این ترانه را تو سایت خوابگرد دیدم. من هم احساس او را دارم.... احساسی که با آهنگ های قدیمی پیدا می کنم انگار با هیچ یک از آهنگ های امروزی دیگر تداعی نمی شود.

این روزهایی که تصاویر در ذهنم جان گرفته اند و روی شب هایم پرده ای خیس از اشک کشیده اند، روزهای دلتنگی... شنیدن صدای آواز شجریان برایم فقط صدا نیست. دنیایی از خاطره ها و تصاویر است.

کنسرت سال گذشته شجریان را نتوانستم بروم چون بلیط نبود ولی او رفت با ترفندهای عجیب و غریب. چه قدر خوشحال بود. لبخندهای شادی آورش از ذهنم پاک نمی شود. صدای آوازش که تصنیف ها و آوازهای شجریان را زمزمه می کرد این روزها کوله باری از خاطرات را زنده می کند.....

این ترانه را با صدای شجریان هزار باز امروز گوش دادم با یاد او.....


ای که دور از تو چون مرغ پرشکسته‌ام

بی تو در باغ غم، منتظر نشسته‌ام

می‌نویسم امشب از صفای دل، نامه‌ای پر آرزو برای تو

که به دیدنم بیا، دور از این بهانه‌ها

تو طنین شعر عاشقانه‌ای

همچو روح شادی زمانه‌ای

تو بیا که بشکفد به لبم ترانه‌ای

چه شود گر بدهی جواب نامه‌ی مرا

بنویسی دو سه جمله با کلام بی‌ریا

که در آن‌جا ز خیال من نمی‌شوی رها

پس از این هم نبری به عشق دیگری تو راه

می‌نویسم امشب از صفای دل

نامه‌ای پر آرزو برای تو

که به دیدنم بیا

دور از این بهانه‌ها....

Saturday, June 16, 2007

نامه سرگشاده عباس حکیم زاده پیش از بازداشت و بیانیه تحلیلی شماره 4 انجمن اسلامی امیرکبیر

سایت خبرنامه امیرکبیر فیلتر شده و آدرس جدید و بدون فیلترش http://www.autnews.info/ هست.

سایت زنستان هم چند روز پیش دوباره فیلتر شد و آدرس جدید و بدون فیلترشhttp://www.autnews.info/ هست.

این فیلترینگ هم روز به روز داره بدتر می شه.

گوشه ای از نامه سرگشاده عباس حکیم زاده پیش از دستگیری

این نامه را هنگامی می نویسم که فشارهای امنیتی از هر سو در حال افزایش است. تلفن همراه و تلفن منزلم که جزء خصوصی ترین حیطه زندگی هر فرد است به صورت مداوم شنود می شود و اطلاعات به دست آمده از مکالمات شخصی اینجانب به سرعت در اختیار مدیریت دانشگاه امیرکبیر، دکتر رهایی، قرار می گیرد و کارمندان کمیته انضباطی بی هیچ پرده پوشی و شرمی، با تماس با خانواده و تحویل اطلاعات مخلوط به راست و دروغ به ایشان، به لحاظ روانی آن ها را به شدت تحت فشار قرار می دهند. علاوه بر این در خیابان نیز هر از گاه از سوی یک یا چند اتومبیل و یا افراد مشکوک ساعت ها تحت تعقیب قرار می گیرم.....


از آن جا که به خاطر ایستادگی تحسین برانگیز دانشجویان پلی تکنیک بر روی حقوق مسلم خود و با توجه به افزایش تهدیدهای امنیتی، احتمال می دهم در روزهای آینده دستگیر و بازداشت شوم، لذا اکنون در کمال اختیار و آزادی اعلام می دارم که کلیه مواضع و نظرات اینجانب، عباس حکیم زاده، همان مواردی بوده که تاکنون نیز در رسانه های گروهی و در مقالات خود ابراز کرده ام و هر گونه اظهارات متناقض و متضاد با موارد فوق که در زمان بازداشت از سوی اینجانب منتشر گردد همه تحت فشار ابراز شده و هیچ گونه ارزشی ندارد......


بیانیه تحلیلی شماره 4 انجمن اسلامی امیرکبیر:

اين روزها، روزگاري به غايت دشوار و ملتهب براي دانشجويان دانشگاه اميركبير است. اکنون مدتي است كه هشت تن از ياران دبستانيشان درحصار ميله هاي زندان به سر مي برند. ۸ ستاره پلي تکنيکي ، ۸ دانشجوي بي گناه اين دانشگاه اکنون به گناه ناکرده روزهای عمر خود را در بند ۲۰۹ اوين به شب مي رسانند. اخباري که در اين روزها از شکنجه و فشار روحي و جسمي به اين افراد براي اعتراف به پذيرش انتشار نشريات جعلي از زندان به گوش مي رسد همگان را نگران کرده است .احضارهاي پياپي دانشجويان به کميته انضباطي دانشگاه ، ضرب و شتم دانشجويان توسط انتظامات ، افزايش فشارها بر دانشجويان زنداني و اعلام هاي مکرر قاضي حداد مبني بر اعلام گناهکار بودن دانشجويان زنداني بدون ارائه هيچ دليل و مدرک موثقي و بدون طي روند دادرسي قضايي از يک سو و تداوم بازداشت دانشجوبان که با دستگيري دو عضو سابق شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشجويان پلي تکنيک آقايان عباس حکيم زاده و علي صابري سير تازه اي به خود گرفته بررسي مجدد سناريو جعل نشريات دانشجويي دانشگاه اميرکبير را از ابتدا تا کنون جهت آگاهي هر چه بيشتر افکار عمومي از ابعاد مختلف اين پروژه ضروري مي سازد.....

Appeal for Iranian students


Appeal for Iranian students

This is an appeal by bloggers against the detention of 9 Iranian students from the Amir Kabir Polytechnic University in Tehran who are been kept and repeatedly tortured at the notorious Evin prison:

Dr. Keyvan Ansari - Alumni Association of Iran, since September 18 (2006)
Ahmad Ghassaban - Editor of Sahar, since May 3
Maghdad Khalilpur - Editor of Atiye, since May 7
Majid Tavakolli - Member of ISA, since May 9
Puyan Mahmudian - Editor of Rivar, since May 9
Majid Sheikhpur - Editor of Sar-e Khat, since May 9
Ehsan Mansouri - ISA Secretary of Political Affairs, since May 22
Ali Saberi - ISA committee member, since June 6
Abbas Hakimzadeh - ISA committee member, since June 6

Their crime: Protesting, writing articles, being part of a politically active body, expressing their concerns for the disgraceful human rights condition and the governments plan for a second cultural revolution in order to completely silent all criticisms against it’s ever growing oppression.

1200 students at the university have decided not to attend their final term exams in protest.
Please do your part and re-post this on your blog or put the following icon somewhere to increase the awareness of the crimes of this regime against students:

Code:
Release our classmates appeal

وبلاگ سيتي بوي يه لوگو براي بچه هاي امير كبير طراحي كرده كه كد لوگو رو بالا گذاشتم. اين وبلاگ فيلتر شده بنابراين من لوگو را گوشه ي سمت راست وبلاگم گذاشتم ولي نمي تونيد ببينيد. شما هم براي پخش اخبار دانشجويان اميركبير مي تونيد كد اين لوگو رو در وبلاگتون بذاريد.

Monday, June 11, 2007

حداد دیروز مصاحبه کرد: دانشجویان شکنجه می شوند

دیروز حداد مصاحبه کرده و گفته تا آخر هفته پرونده تکمیلی می شه و جرم دانشجویان امیرکبیر اعلام می شه. شکنجه برای گرفتن اعتراف یکی از راههایی که آقایان به کار بستند:
از ساعاتی پیش چندین خبر موثق به گوش می رسد كه هشت دانشجوي پلي تكنيكي بازداشتي تحت شديدترين فشارها و شكنجه هاي روحي و جسمي قرار گرفته اند.به گزارش اين منبع خبري از روز گذشته و پس از دستگيري و انتقال عباس حكيم زاده و علي صابري به تهران ، فشارهاي شديدي روي افراد دستگير شده براي پذيرفتن نگارش ،انتشار و پخش چهار نشريه جعلي كه حدود ۴۰ روز پيش در دانشگاه منتشر گرديده بود.وارد آمده است.دستگاه امنيتي كه ظاهراً تعداد نفرات لازم براي تكميل سناريوي خود را يافته است اينك به دنبال پايان دادن قضيه به غير اخلاقي ترين روش ممكن مي باشد. در حالي كه مديران مسئول و ساير افراد دستگير شده از همان روز اول هر گونه دخالت و يا حتي اطلاع از نشريات منتشر شده را تكذيب نموده بودند ،اكنون در زندان تحت شكنجه هاي شديد جسمي و روحي براي پذيرفتن انتشار نشريات جعلي قرار گرفته اند.از سوي ديگر طي خبري ديگر دستگاه امنيتي شرط آزادي ۴ غير دانشجوي دستگير شده در اين پرونده كه كاركنان يكي از مراكز تايپ و تكثير بوده اند را اعتراف عليه دانشجويان بازداشتي تعيين نموده و سپس آنان را آزاد كرده است

Sunday, June 10, 2007

از خاکستر می گشاییم پر

هزاران بار سوخت مارا حریم حادثه تا مرز خاکستر

ولی ما نسل سیمرغیم که از خاکستر خود می گشاید پر
***************
اما عمل کردن، هم خطرناک است و هم دردآورتر. ستون فقرات را به نوعی اره می‌کنند و فنر یا پلاتین می‌گذراند. مشکل باید خیلی حاد باشد که به عمل بکشد. یعنی مثل عباس باید ۶۵ درجه انحراف باشد یا سال‌ها از سن رشد گذشته‌باشد تا مجبور به عمل شوند. دکتر گنجویان را بعد از عمل نمی‌شود دید، از بس عصبانی است. و بیمار که وضعیت بغرنجی دارد. خب، کم کاری نیست، ۸ ساعت اتاق عمل! شوخی‌بردار نیست. از آن بدتر این‌که احتمال بازگشت عمل وجود دارد. بیمار همواره باید با کمرش با مماشات برخورد کند. و البته هر چند سال یک بار احتمال دارد که عمل تکرار شود و یا پلاتین‌ها تعویض شود. ممکن است حتی اطراف ستون فقرات عفونی شود و
***********************


Saturday, June 09, 2007

نام وبلاگم را تغییر می دهم: تا آزادی پلی تکنیکی های دربند

امروز به پیشنهاد وبلاگ مهرداد بزرگ برخوردم. دیدیم کار خیلی خوبیه مخصوصن توی شرایطی که دانشگاه ها هم تعطیل شدند. واقعا بهتره ما سیب زمینی نشویم. همون طور که به بازداشت زنان و کارگران و معلمان واکنش نشون می دیم اینقدر نسبت به دانشجویانی که خواهان آزادی و دموکراسی هستند بی تفاوت نباشیم.
نا م وبلاگم از سخن از آزادی ناتمام است به تا آزادی پلی تکنیکی های دربند تغییر می دهم

و ما دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را...
امروز صبح با خبر شدم که عباس حکیم‌زاده نیز بازداشت شده‌است و گو این‌که با این رویه پلی‌تکنیک کم‌کم از مرکز شهر به اوین انتقال یابد و دیگر مشکل کمبود جای آن هم حل شود.
جنبش دانشجویی روزهای خوبی را نمی‌گذراند و فقدان یک تشکل واقعاً دانشجویی بیش از پیش حس می‌شود و تحکیم نیز رویه‌ای محافظه‌کارانه و نه حتی میانه‌رو پیش گرفته‌است. و در این شرایط است که حاکمیت استبدادی، پلی‌تکنیک را به عنوان نماد آزادیخواهی در جنبش دانشجویی نشانه گرفته‌است.
اگر چه نه توان و نه امکانی برای رهایی دوستان و یاران دبستانی در بندمان نداریم. لیک هنوز هم قلبمان برای آزادی آن‌ها می‌تپد. از این رو از امروز تا زمان آزادی یاران پلی‌تکنیکی در بندمان، این وبلاگ "تا آزادی پلی‌تکنیکی‌ها" نام دارد
.


از تمام دوستاني كه مايل هستند، دعوت مي كنيم كه نام وبلاگ هايشان را به نشانه ي اعتراض به بازداشت همكلاسي هايمان، به«تا آزادي پلي تكنيكي ها» تغيير دهند.و باز هم با عنايت به فصل دل انگيز امتحانات، معذرت خواهي مان را بابت اين كه نمي توانيم تك تك در وبلاگ هايتان فراخوان بدهيم، بپذيريد.به اميد روزي كه ستاره هايمان، دوباره در آسمان شهرمان بدرخشند و وبلاگ هايمان را زير سايه آزادي، سرشار از آزادگي ها كنيم.

Wednesday, June 06, 2007

تعداد بازداشتی های پلی تکنیک به 8 رسید: عباس حکیم زاده بازداشت شد




علي صابري دبير انجمن سلامي دانشگاه صنعتي اميركبير(پلي تكنيك تهران) بازداشت شد.
ديشب ساعت ۱۱:۳۰ عده اي با يورش به خانه پدري علي صابري در مشهد او را بازداشت كرده و رايانه شخصي به انضمام آرشيو ها و نشريات وي را توقيف كردند.
با اين حساب تعداد دانشجويان دربند پلي تكنيك به ۹ تن رسيد كه ۸ تن از آنها در طي يكماه گذشته بازداشت شده اند، احمد قصابان، مقداد خليل پور، پويان محموديان، مجيد توكلي، مجيد شيخ پور، احسان منصوري ، عباس حكيم زاده و علي صابري كه همگي از فعالين نشرياتي و انجمن اسلامي بوده اند.



Saturday, June 02, 2007

نمی دونم برای چی دارم زندگی می کنم...ا
آهای خانمی که داری روسری بر باد رفته ات را زیر این بارون جلو می کشی، تو برای چی زندگی می کنی؟
آهای آقایی که متلک هاتو زیر زبون مزه مزه می کنی، تو برای چی زندگی می کنی؟
................
ظهر داغ 12 خرداد سال 86 رو هیچ وقت فراموش نمی کنم. جواب هر سوال یادآوری هزاران بدبختی بود که مثل زخم چرکین باز می شد . زخم هایی که می دونم حتی اگه دنیا زیر و رو بشه خوب نمی شن. پتک ها پشت سر هم فرو می آمد و من ناتوان به قهقهه های دخترکان دبیرستانی گوش می دادم. می خواستم فرار کنم... می خواستم بگم نمی خوام از دغدغه های فروخورده ام حرف بزنم... ثانیه های آخر همه اش یه جمله تو ذهنم تکرار می شد: برای چی زندگی می کنم؟؟؟

Sunday, May 27, 2007

تجمع در اعتراض به بازداشت 8 تن از دانشجویان امیرکبیر

دیگه به اینجام رسیده. خبرهای امیرکبیر و علامه دردناکه. بچه های علامه هم مثل امیرکبیر بدون اینکه حق دفاع از خودشون در کمیته ی انضباطی داشته باشند دارند حکم تعلیق و محروزمیت از تحصیل می گیرند. آمار زیر رو در برخورد با بچه های امیر کبیر طی یک ماه گذشته بخونید. خیلی ناراحت کننده است. در خیلی از شهرها هم وضع به همین صورته.

احسان منصوری پس از ضرب و شتم در بهداری زندان اوین بستری و سه دانشجوی دیگر به دادگاه انقلاب احضار شدند

در پایان به گوشه ای از برخوردهای دستگاه های امنیتی خارج از دانشگاه و برخوردهای انجام گرفته با دانشجویان پلی تکنیک توسط دکتر علیرضا رهایی، رئیس دانشگاه، طی چند هفته اخیر اشاره کرده و ضمن محکوم نمودن برخوردهای سنگین انجام گرفته اعلام می نماییم که دانشجویان دانشگاه امیرکبیر همچنان در مقابل سیل برخوردها و سرکوب های بی امان تمامیت خواهان سر خم نکرده، به ایستادگی و مقاومت خویش ادامه می دهند:

دانشجویان بازداشت شده: دکتر کیوان انصاری(۲۵۱ روز)، بابک زمانیان(۳۷ روز-عدم تماس با خانواده)، احمد قصابان(۲۵ روز)، مقداد خلیل پور(۲۱ روز-عدم تماس با خانواده)، پویان محمودیان(۱۹ روز-عدم تماس با خانواده)، مجید توکلی(۱۹ روز-عدم تماس با خانواده)، مجید شیخ پور(۱۹ روز)، احسان منصوری(۴ روز-عدم تماس با خانواده)

دانشجویان تحت تعقیب جهت بازداشت: علی عزیزی، عباس حکیم زاده

دانشجویان احضار شده به نهادهای امنیتی و دادگاه انقلاب: پویان محمودیان، مجید توکلی، مجید شیخ پور، احسان منصوری، علی عزیزی، نریمان مصطفوی، علی اصغر سپهری، ناصر پویافر، حسین ترکاشوند، سهیل ضیایی

دانشجویانی که حکم محرومیت از تحصیل دریافت کرده اند: بیژن پوریوسفی(۲ ترم)، محمداسماعیل سلمانپور(۳ ترم)، عباس حکیم زاده(۲ ترم)، سجاد ویس مرادی(۲ ترم)، بهزاد حیدری(۱ ترم)، علی صابری(۱ ترم)، ابراهیم رحمانی(۱ ترم)، آرمان صداقتی(۱ ترم)، بابک زمانیان(۱ ترم)

دانشجویان ممنوع الورود به دانشگاه: آرمان صداقتی، ابراهیم رحمانی، علی عزیزی، احسان منصوری، هادی باقری، مجید توکلی، عباس حکیم زاده، بابک زمانیان، اسماعیل سلمانپور، احسان معزی، پدرام رفعتی، محمد یوسف رشیدی، احمد قصابان، علی صابری

دانشجویان احضار شده به کمیته انضباطی: صدیقه بیگدلی، زهره ایرانمنش، نیما گرشاسبی، کوروش دانشیار، ناصر پویافر، سجاد ویس مراد، بیژن پوریوسفی، مهدی سعیدی پور، احسان معزی، رضا بلباسی، نریمان مصطفوی، مهیار عبدالصمدی، فهیمه ضیایی، آرمان صداقتی، حامد فخاری زاده، آرش آرمون، محمدرضا سرلک، سهیل ضیایی، موفق کاتب، مجتبی کلانتری، هادی پلاور، اصغر سپهری، مهدی کریمی، سعید هادی زاده، اسماعیل سلمانپور، سامان خسروی، وحید قادری، مازیار کریمی، عباس حکیم زاده، مهسا مهرداد، مصطفی غفوری، علی کارگر، ابراهیم رحمانی، علی صابری، پدرام رفعتی، محمد یوسف رشیدی، بهزاد حیدری، مریم شعبانی، محسن بهرمانی، بهنام خوجم لی، احمد قصابان، مجید توکلی، پویان محمودیان، مجید شیخ پور، مقداد خلیل پور، علی عزیزی

سه دانشجوي دانشگاه علامه طباطبايي به دو ترم محروميت از تحصيل با احتساب سنوات محكوم شدند

مثل اینکه مسئول حرایت دانشکده علوم اجتماعی علامه بازجوی مجتبی سمیع نژاد از آب در اومده: باز جوی عزیزم سلام

Thursday, May 24, 2007

آرزوهایم یخ زده است


شبنم و برگ ها یخ زده است
و آرزوهای من نیز
ابرهای برف زا بر آسمان در هم می پیچد
باد می وزد
و طوفان در می رسد
زخم های من می فسرد

یخ آب می شود
در روح من
در اندیشه هایم
بهار، حضور توست
بودن ِ توست
احمد شاملو
********
شعرها آرامم می کنند... تمام این سطرها معنا دارند... دردهایم را در این خطوط می یابم... لحظه ها را ثبت می کنم

Sunday, May 20, 2007

احضار گسترده ي پلي تكنيكي ها به كميته ي انضباطي و حكم هاي تعليق پشت سر هم

من از همه ي شما وضع و حالم اين روزها خزاب تره ولي نمي تونم كه ننويسم كه اينها دارند توي دانشگاه انقلاب فرهنگي را مي اندازند. بيش از 40 دانشجوي اميركبير به كميته ي انضباطي احضار شدند و براي 7 يا 8 نفر حكم هاي سنگين محروميت از تحصيل چند ترم با احتساب سنوات كه به منزله ي اخراج همه ي اين دوستان از دانشگاه است، صادر شده.
رهايي، رئيس دانشگاه هم كه از ترسش دانشگاه نمي ياد و همه چي رو داده دست كميته ي انضباطي و حراست و انتظامات دانشگاه. گرچه رهايي عمله ي دست نيروهاي امنيتيه.
ديروز يكي از بچه هايي كه حكم محروميت از تحصيل داشته و ممنوع الورود هم هست( اسماعيل سلمان پور) به دانشگاه رفته و انتظامات دانشگاه يا بهتره بگيم سگ هاي هار با همين خشونتي كه مي بينيد در عكس ها و اين فيلمي كه پايين لينك دادم از دانشگاه بردنش بيرون. كارش هم در آخر به بيمارستان كشيده شده.

Friday, May 18, 2007

در حالی که تمام می شوم

اریبهشت امسال را در پشت دیوارهای خانه سپری کردم. زندانی استرس ها و افسردگی هایم بودم، هستم....

Saturday, May 12, 2007

دو آفتاب پر فروغ نهان به زیر چشم بند

سارا لقایی عزیز به یاد همه دوستان در بندمان از جنبش، دانشجویان، زنان، کارگران، معلمان شعری گفته که بعد از خواندنش فقط آه می کشیدم.

بنفشه پشت میله ها دوباره در ۲۰۹
درخشش هزار و یک ستاره در ۲۰۹

طنین «زنده ام هنوز»، صدای «من نمرده ام»
شکستن سکوت یک هزاره در ۲۰۹

گلوله های آتشین برای مرگ تیرگی
نهان شده کنون به هر کناره در ۲۰۹

هوای درس و مدرسه، فضای کار و کارزار
دو سطر مشق پاره پاره پاره در ۲۰۹

به دست پرتوان زن، به نام تو به نام من
کشیده شد هزار و یک نگاره در ۲۰۹

خروششان خروش رود، صدایشان یکی سرود
خزان شکست، نغمه بهاره در ۲۰۹

دو آفتاب پر فروغ نهان به زیر چشم بند
سقوط شب فقط به یک اشاره در ۲۰۹

«سارا لقایی»

توان صبر کردن

در تمام روز و شب هایی که می گذرد، پناه همیشگی ام شعر شده است. در خلسه ای می روم که دردهایم را کمتر به خاطر می آورم. دنیای فراموش شده ای که دوباره کشف می کنم.

توان صبر کردن
برای رودررویی با آنچه باید روی دهد
برای مواجهه با آنچه روی می دهد
شکبیدن
گشاده بودن
تحمل کردن
آزاد بودن

چندان که به شکوه در می آییم
از سرمای پیرامون خویش
از ظلمت
از کمبود نوری گرمی بخش
چون همیشه
برمی بندیم
دریچه ی کلبه مان را، روحمان را


احمد شاملو
***********************************
روزهاي سخت دانشگاه وبلاگ روزمرگی ها