Wednesday, April 09, 2008

خدیجه مقدم همه جا بود و هست

تمام روز به خدیجه مقدم فکر می کردم. زنی 56 ساله که از هیج تلاشی در جهت اهداف و آرمان هایش دریغ نمی کرد و نمی کند. به خاطر دارم که برای آزادی زینب چه قدر تلاش کرد و هر روز به وزرا می رفت. تابستان گذشته هم که دانشجویان تحکیم و امیرکبیر بازداشت شده بودند با خانواده های دانشجویان دربند پیگیر آزادی آنان شده بود. برای دلآرام و بسیاری دیگر از فعالین قدم های مثبت و موثری بر داشته است.
فعالیت های او در ان جی اوها و سازمان های مختلف آن قدر زیاد است که با خود می گویی خانم مقدم واقعا الگوی یک فعال مدنی است. نمی دانم برای شخصی که تا دیروز برای آزادی و رهایی ما از میله های زندان تلاش می کرد چه می توانیم بکنیم غیر از آنچه که خود او انجام می داد.
خدیجه مقدم متأسفانه در شرایط بدی در بازداشتگاه موقت وزرا نگهداری می شود. جایی که دسترسی به تلفن ندارد و قاعدتا امکانات زندان را هم ندارد. همه اینها برای افزایش فشار بر او است و چه قدر این جمله خدیجه مقدم محکم و زیبا بود. وقتی بازچرس از او خواسته آخرین دفاع خود را بکند «نحوه زندگی من دفاعیه من است.»

Thursday, March 27, 2008

مانیفست من


«تمام کسانی که سرگردانند، بی هدف نیستند. بخصوص کسانی که در ورای سنت ها به دنبال حقیقت هستند و در ورای تعاریف و در ورای تصاویر.»
جمله ای از مقاله بتی وارن در مورد کاترین واتسن در فیلم

تا به حال در وبم در مورد فیلم «لبخند مونالیزا» ننوشتم. به خاطر می آورم که روزی قرار بود مطلبی در خصوص آن به زنستان بدهم. زنستانی که امروز دیگر نیست. فیلمی که بارها دیدمش و هر بار بیشتر حس می کنم حال و احوال این روزهای دختران ایرانی را روایت می کند. فیلمی که به مانیفست من کم کم دارد تبدیل می شود و به دوستانم دیدن آن را شدیدا پیشنهاد می دهم.
شخصیت اصلی داستان (جولیا رابرتز) استاد تاریخ هنر است که به یکی از محافظه کارترین کالج های دخترانه امریکا به نام ولزلی پا می گذارد و شروع به تدریس می کند. زنی مستقل و پیشرو، بدون اصل و نصب اما با، هوش ِ فراوان. با دنیایی جدید مواجهه می شود. مشابه زندگی دختران گرفتار شده در سنت های جامعه، این کالج را قبلا دیده است اما نه با این شدت. دخترانی که درس می خوانند برای اینکه زنانی خانه دار شوند و در نهایت تا آخر عمر از شوهر و بچه هایشان محافظت کنند. برای زود ازدواج کردن با هم رقابت می کنند و حتی کاری می کنند که اگر دختری با اشخاص متعدد دوست شد علیه او جبهه راه اندازند و او را جنده بخوانند.
رو به لنزهای دوربین در حالی که جارو برقی می کشند و در دست دیگرشان کتاب است و شوهرشان در حال مطالعه روزنامه روی کاناپه نشسته، لبخند می زنند و وانمود می کنند که خوشبخت اند. هیچ شخصی را خارج از این چارچوب نمی پذیرند و هر روز دنبال کشف فوت و فن های موثرتر جهت حفظ به اصطلاح رکن خانواده شان که همان شوهر است، هستند.
فیلم تاریخ امریکای شمالی بعد از جنگ جهانی دوم در دهه 50 را روایت می کند. روزهای پیشرفت اقتصادی و راه افتادن موتور پر سرعت صنعتی شدن. هر روز ماشین لباسشویی، ماشین رختشویی، جارو برقی، یخچال، سرویس های جدید و شیک غذاخوری و مبلمان نو به بازار می آید و زنان برای داشن آنها با هم رقابت می کنند. هیچ یک از زنان به فکر ادامه تحصیل یا مشغول شدن در بازار کار نیست چرا که همه به دنبال این اند که وظیفه زناشویی شان را به نحو احسن به اتمام رسانند و خانواده را حفظ کنند. طلاق امری نکوهیده و بسیار زشت تلقی می شود و همه به زن مطلقه با دیده تحقیر می نگرند.
استاد دانشگاهی که در بنیان خانواده شک می کند و آن را به دانشجویانش منتقل می کند محکوم به اخراج است. استادی که وسایل ضد بارداری در اختیار دختران می گذارد هم اخراج می شود.
کاترین واتسن، استادی است که هدف دارد و زندگی اش را بر ازدواج بنا نمی کند. با هر شخصی که از وی خواستگاری می کند ازدواج نمی کند. رابطه های متعددی را تجربه می کند و خود او برای آینده اش تصمیم می گیرد. آزادی را در میان راهی که انتخاب کرده می خواهد و در برابر فشار محیط مقاومت می کند. تهمت ها را می شنود اما تسلیم نمی شود. وقتی به او پیشنهاد می دهند برای سال آینده دوباره در آنجا تدریس کند اما به شرط اینکه سرفصل دروسش را تعینن کند که از طرف مسئولین کالج هم تأیید شود، نمی پذیرد. کاترین در تحولی که می خواسته در میان دختران ایجاد کند موفق می شود. نگاه دانشجویانش به زندگی تغییر می یابد.
در دهه 60 است که بتی فریدان کتاب «راز زنانگی»* را می نویسد و از این راز و رمز زنانگی سخن می گوید. از چیزی که در میان دیوارهای خانه موج می زد. در هوا جریان دارد. همه زن ها زندگی های خوب و موفقی در خانواده دارند. شوهرانی گاه سر به را و فرزندانی شایسته. اما خوشبخت نیستند. آنها از چیزی ناراحت اند. دنیایی متعلق به خود ندارند. هر آنچه دارند به دیگران تعلق دارد. کار نمی کنند، هدفی در زندگی ندارند، شخصیت مستقلی ندارند و حتی برای ازدواج هایشان تصمیم نگرفته اند.
شاید اگر دوستان لبخند مونالیزا را تماشا کنند به این نتیجه برسند که تا چه حد شرایط دختران امروز کشور ما به این دختران شباهت دارد.
در مورد فیلم اینجا هم نوشته شده واطلاعات خوبی از کالج ولزلی آورده.

* این کتاب به فارسی ترجمه نشده و عنوان انتخابی برای آن را شخصا برگزیدم. ایده نوشتن این مطلب و شناختن کتاب را وامدار کلاس نظریه های فمنیستی دکتر فاطمه صادقی هستم.

Friday, March 07, 2008

8 مارسی دیگر


در 8 مارس امسال از تجمع خیابانی یا برنامه ای با مشارکت همه گروه ها خبری نیست. حتی در دانشگاه ها که معمولا برنامه هایی برگزار می شد، (هر چند کوچک اما به مناسبت روزجهانی زن) هم چندان گزارشی به گوش نمی رسد. برنامه هفته گذشته مطالبات حقوقی زنان و قانونگذاری در ایران که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، از معدود برنامه هایی بود که موفق به اخذ مجوز شده بود. گزارش این برنامه را در اینجا بخوانید. نشستی که از لحاظ کیفی در سطح خوبی بود و مباحث مهم و به روز زنان در آن به بحث گذاشته شد.
فشارها بر فعالین جامعه مدنی روز به روز گسترده تر می شود و به نظر می رسد با تصویب قطعنامه سوم حتی تشدید شود. قطعنامه ای که دولت و ملت ایران را با مشکلات عدیده ای روبرو می سازد.
در یکصدمین سالگرد 8 مارس و هشتادمین سالگرد آن در ایران، پروین اردلان موفق به دریافت جایزه اولاف پالمه شد که متأسفانه شاهد بودیم لحظاتی پیش از پرواز ممنوع الخروج شده و نتوانست در این مراسم شرکت کند. او پیامی را در این بزرگداشت به صورت ویدئویی فرستاد که دیروز چند بار به آن گوش دادم. پیامی جامع و کامل که گزارشی کوتاه از وضعیت حقوق بشر در ایران بود. دوباره به پروین عزیز دریافت این جایزه را تبریک می گویم.

روزهای اخیر متأسفانه شاهد توهین و پرونده سازی علیه وی و اعضای کمپین یک میلیون امضا در رسانه های دولتی بودیم. اگر در کشوری آزاد می زیستیم به خاطر تهمت و افتراهایی که به وی شده حق شکایت داشت اما در ایران شکایت کردن بی فایده است و در نهایت پرونده جدیدی برای شاکی گشوده می شود.

گزارش مراسم اهدای جایزه اولاف پالمه که خواهر وی آن را دریافت کرد در اینجا بخوانید.
دورنمای آینده ایران را بسیار تار می بینم. هیچ امیدی به تغییر وجود ندارد و کسانی که بر این مردم حکمرانی می کنند رگ خواب ملت را خوب در دست گرفته اند. بر میدان بی رقیب می تازند و همه چیز را ویران و غارت می کنند. نمی دانم سال دیگر 8 مارس کجا یا در حال انجام چه کاری باشم ولی حقیقتا دوست دارم و آرزو می کنم وضعمان بهتر شده باشد.

در این فضای اختناق و رعب آور 8 مارس را به همه کسانی که در طی این یک سال از پای ننشستند و برای جامعه ای برابر تلاش کردند تبریک می گویم.




نوروز هم کم کم دارد می آید اما از آزادی سه دانشجوی پلی تکنیکی هیچ خبری نیست... بیش از 11 ماه از بازداشت آنان می گذرد...

Friday, February 15, 2008

شادی امان دیری نپایید


پنج شنبه رها و نسیم رو بازداشت کردند. به اتهام جمع آوری امضا...

خبر را بخوانید:

بازداشت راحله عسگری زاده و نسیم خسروی، دو عضو کمپین یک میلیون امضا
جمعه26 بهمن 1386
دو تن از اعضای کمپین یک میلیون امضا امروز عصر روز 25 بهمن در پارک دانشجو دستگیر شدند.
راحله عسگری زاده و نسیم خسروی، که در حال جمع آوری امضا برای بیانیه کمپین بودند، پس از دستگیری به کلانتری 129 (جامی ) و سپس به آگاهی 8 منتقل و پس از بازجویی از آنجا به بازداشتگاه وزرا منتقل شدند .
آنها ساعت 5 روز، 25 بهمن ماه در حاشیه تئاتر خیابانی که حول محور حقوق زنان در جشنواره فجر اجرا می شد در حال جمع آوری امضا بودند .
پیگیری خانواده ها در مورد وضعیت ایشان هنوز به نتیجه نرسیده است.
خبر تکمیلی:
امروز در پی مراجعه خانواده های راحله و نسیم و برخی از مادران کمپین یک میلیون امضا به بازداشتگاه وزرا ، این دو عضو کمپین را به دادسرای انقلاب نزد قاضی کشیک بردند اما در آنجا گفته شد که قاضی کشیک امنیتی باید آنها را ببیند و قاضی حضور ندارد. در نتیجه آنهارا مجددا به آگاهی 8 واقع در خیابان 12 فروردین منتقل کردند. احتمال دارد آنهارا مجددا به بازداشتگاه وزرا انتقال داده و مجددا برای صبح روز شنبه به دادسرا منتقل کنند.
راحله عسگری زاده هنرمند گرافیست و عکاس و نسیم خسروی مستند ساز از فعالان پرتلاش کمپین در عرصه هنری هستند.

Wednesday, February 13, 2008

بهتر از این نمی شه:))


وقتی صبحت را با خبر اهدای جایزه اولاف پالمه به پروین اردلان شروع کنی، عجب روزی می شود. من هم مثل خیلی از دوستان دیگرم پروین جان را مناسبت ترین شخص برای این جایزه می دانم. پروینی که از او خیلی چیزها آموختم. سختکوشی و پشتکارش بزرگترین درس تمام زندگی ام بود. نگاه تیزبین و منتقدش آن قدر به اعماق فکرت رسوخ می کند که تو هم همان طور می شوی.
در ِ خانه پروین همیشه به روی ما باز است از کوچک تا بزرگ و هیچ کس بهتر از او گوش نمی دهد. بهتر از او نظر نمی دهد و راهنمایی نمی کند. همیشه مشغول انجام کاری است به طوری که سال هاست پایان نامه اش را نتوانسته تمام کند. به راستی شاید پروین یکی از معدود کسانی باشد که با تمام وجودش برای جنبش زنان تلاش کرده است. تلاشی در سایه سکوت و بدون هیچ ادعایی.
نوشتن دو خط برای تشکر و تبریک از پروین مهربان خیلی کم است. خیلی کمتر از همه ی آنچه که به من یاد داد... نه فقط برای فعال پیگیر و خوب بودن بلکه برای انسان بودن و انسان ماندن...

خبر در سایت اولاف پالمه

Wednesday, February 06, 2008

تقلب نکن بچه بی ادب


من واقعا شرمنده شدم. از فردا دیگه تقلب نمی کنم

نمی دونم چرا امروز کرمم گرفته تند و تند پست می فرستم؟!! شما خوبید ؟

روی عکس کلیک کنید بزرگتر می شه**

گیر کردم

مثل چرخ ماشین که تو عمیق ترین چاله گلی می افته و هی زور می زنی که درش بیاری، من هم یه جایی گیر کردم که داره روح و روانم رو می خوره و هیچ چاره ای در حال حاضر غیر از ادامه دادن ندارم. دارم فکر می کنم چهار ماه پیش عجب اشتباهی کردم....ا

Friday, January 18, 2008

دانشجوی سنندجی زیر شکنجه بازجویان کشته شده است

از دیروز که این خبر را خواندم، در بهت و ناباوری به سر می برم. بهتم نه از کشته شدن این دانشجوست که پیش از این هم در زندان
دانشجویانی بودند که فوت کردند. ناباوری ام از سستی و بی تحرکی ما است. همه می گویند چه کار می توانیم بکنیم؟ وضع کردها سالهاست که همین طور است. برخوردهایی که با کردها می شود مثل حکم اعدام عدنان حسن پور، شکنجه ها و وضعیت بسیار ناگوار آنان در مناطق کردنشین همیشه شدیدتر از دیگر فعالین مدنی است و این به خاطر اقلیت بودن آنا از لحاظ قومی و انسجامشان است. اما خواب آسوده ما که انگار با کشته شدن یک انسان برآشفته نمی شود از همه ی این اتفاقات دلسرد کننده تر است.
خبر خبرنامه را هزار بار خواندم و هزار بار بالا و پایین کردم. اعلامیه ترحیمش را که روی سایت دیدم نتوانستم آرام بگیرم.
نوشتن در این وبلاگ و گذاشتن 4 تا کامنت هیچ نتیجه ای ندارد و هیچ گاه هم نداشته است. ما خود را گول می زنیم. با حرکات نمایشی وجدانمان را آسوده نگه می داریم و فکر می کنیم که داریم کاری می کنیم.
چند نفر از خبری که گفته بود یک زن به دلی درگیری با گشت ارشاد به آی سی یو منتقل شده است گفتند؟ چند نفر از این گفتند که چند روز پیش باز هم 10 دانشجوی طیف چپ را بازداشت کردند و در فرجه ی امتحانات دانشجویان بسیاری را در تمام دانشگاه های ایران به کمیته های انضباطی احضار کردند و با حکم های محرومیت از تحصیل شمشیری بالای سرشان آمده ی فرو آوردن قرار داده اند؟
قرار گرفتن در فصل امتحانات و احضارها در این زمان فرصت اعتراض را از دانشجویان ربوده است و چه قدر روسای دانشگاه ها و مسئولین کمیته انضباطی باهوش شده اند. گرچه این دستوری از خارج از دانشگاه است که با اقدامی هماهنگ دانشجویان را در فرجه امتحانات و هفته ای که تمام ایران به دلیل سرما تعطیل بود احضار کنند. چه چیزی برای دانشجویان مهم تر از محرومیت از تحصیل و بازداشت است، آن هم به خاطر پیگیری مطالبات سیاسی و صنفی؟
چرا صدای کسی در نمی اید؟ آقایان اصلاح طلب که امروزه چندین فرقه شده اند و خوب هم بلدند شعار بدهند و ضعف های بزرگ سیاسی شان را که عاملی برای حذفشان از کرسی های مجلس و ریاست جمهوری بود، به پای دانشجویان و تحریمیان بنویسند.
از رد صلاحیت ها می ترسید؟ نیروهای ترسو و بزدل در فضای به شدت مستبد و تاریک ایران نمی توانند کاری بکنند. رسانه هایشان خبر بازداشت ها و احضارها را منعکس نمی کنند. نماینده های احزابشان هم که موضع گیری نمی کنند. پس چرا انتظار دارند دانشجویان باز هم با آغوش باز از آنها استقبال کنند؟ اگر هدف یکی است یعنی رهانیدن ایران از عقب ماندگی و استبداد که دانشجویان در این سالها بسیار مصمم تر و جسورتر بودند در پیگیری اهدافشان. شما برای رسیدن به این اهداف چه کرده اید؟ چرا از نیروهای پیگیر و فعال حمایت نمی کنید و انتظار دارید آنان از شما حمایت کنند و باز هم رأیشان را در صندوق شما بریزند؟ فرصت طلبی و منفعت جوییتان تا به کی ادامه خواهد داشت؟ باورم بر این است که اصلاح طلبان تا وقتی که صداقت را سرلوحه کارشان قرار ندهند و سودجویی و فرصت طلبی را کنار نگذارند راه به جایی نخواهند برد.

مسوولان دانشگاه تهران جداسازی دختران و پسران را تکذیب می کنند
این خبر در طول هفته گذشته شاهکار بود و از همه جالبتر موضع گیری یک عضو انجمن اسلامی حقوق بود که توی همین گزارش آمده. چه قدر بعضی ها نادانند. در جایی گفته خوب چرا فقط درس های عمومی باید جدا شوند. بعضی ها حرف را نجویده بیرون می دهند و بهانه ای می سازند برای آقایان که در همه ی درس ها این کار رابکنند. چرا باید اصلابه این موضوع اشاره می شده است؟

احزاب و رسانه ها سکوت کرده اند: ده ها دانشجو در زندان یا محروم از تحصیل
رشید اسماعیلی، فعال دانشجویی دانشگاه علامه نیز در گفتگو با خبرنگار روز ضمن انتقاد از سکوت ‏گروههای مختلف سیاسی در قبال سرکوب دانشجویان این برخوردها را در “ادامه و در واقع اجرایی ‏کردن استراتژی انقلاب فرهنگی دوم” می داند و می گوید:” انقلاب فرهنگی دوم تفاوتش با انقلاب ‏فرهنگی اول این است که تدریجا اتفاق می افتد، یعنی ما می بینیم که حکومت به تدریج و از طریق کمیته ‏های انضباطی و نهادهای امنیتی با بازداشت فعالین دانشجویی و محروم کردن آنها از تحصیل، رفته رفته ‏دانشگاهها را تصفیه می کند، تصفیه ی اساتید نیز که از طریق اخراج و بازنشستگی اجباری، پیش از این ‏آغاز شده است. در واقع انقلاب فرهنگی دوم در حال روی دادن است و اگر بی توجهی های داخلی و بین ‏المللی به سرنوشت دانشگاه و دانشجویان در ایران تداوم یابد، حکومت خود را به زودی برای ضربه ی ‏نهایی به دانشگاه آماده خواهد کرد.”‏

خدیجه مقدم، عضو کمپین یک میلیون امضا: درخانه خود هم امنیت نداریم
خدیجه مقدم، از فعالان قدیمی جامعه مدنی و از اعضای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین، هفته پیش به ‏دلیل فشارهای مقامات امنیتی از برگزاری مراسم ختم مادرهمسرش درمنزل خود بازماند.او در مصاحبه با روز ‏علاوه برشرح بخش هایی از ماجرای بر هم
زدن مراسم یاد شده، تحلیل خود را از وضعیت کنونی کمپین و ‏همچنین تاثیر برخوردهای امنیتی با جامعه مدنی بیان کرده است.
خیلی دردناک است... اواسط بهمن باید خود را به زندان معرفی کند. شرم آور است. یک معلم در زندان برای اینکه خواسته های صنفی شان را پیگیری کردند.

عمادالدین باقی به مرخصی استعلاجی آمد
شاید یک خبر خوب این وسط ها برای اعصاب هم بد نباشد!!!