امسال توی خوابگاه دوستهای خوبی پیدا کردم اما سیزیف غیر از هم اتاقی، هم رشته ی من و هم دوست خوبی هست. امروز سیزیف رفت خونه و من دوست داشتم می بود تا روزهای بیشتری با هم باشیم. دلم براش تنگ می شه. هر وقت به این فکر می کنم که چی شد که رفت تمام محدودیت ها و تلخی های زندگی به ذهنم هجوم می یاره. دلم نمی خواد با خوندن این مطلب ناراحت بشی ولی باید بگم من خیلی از این اتفاقی که افتاد ناراحت شدم و دلم می خواست که می تونستم کمکت کنم. اگر خودم خونه داشتم هیچ وقت نمی گذاشتم که بری. گرچه الآن که باهاش صحبت کردم روحیه اش خوب بود ولی زندگی کردن در کنار خانواده هایی با تفکر سنتی برای همه ی هم نسل های من خیلی سخته و گاهی حتی غیر ممکنه. امیدوارم این چند ماه به خوبی بگذره تازه من در طول تابستون منتظرت هستم و مامان و بابا هم خیلی دوست دارند ببیننت. یه دستی به سر و روی این وبلاگ بدبخت هم بکش.
Thursday, June 29, 2006
برای سیزیف جون
امسال توی خوابگاه دوستهای خوبی پیدا کردم اما سیزیف غیر از هم اتاقی، هم رشته ی من و هم دوست خوبی هست. امروز سیزیف رفت خونه و من دوست داشتم می بود تا روزهای بیشتری با هم باشیم. دلم براش تنگ می شه. هر وقت به این فکر می کنم که چی شد که رفت تمام محدودیت ها و تلخی های زندگی به ذهنم هجوم می یاره. دلم نمی خواد با خوندن این مطلب ناراحت بشی ولی باید بگم من خیلی از این اتفاقی که افتاد ناراحت شدم و دلم می خواست که می تونستم کمکت کنم. اگر خودم خونه داشتم هیچ وقت نمی گذاشتم که بری. گرچه الآن که باهاش صحبت کردم روحیه اش خوب بود ولی زندگی کردن در کنار خانواده هایی با تفکر سنتی برای همه ی هم نسل های من خیلی سخته و گاهی حتی غیر ممکنه. امیدوارم این چند ماه به خوبی بگذره تازه من در طول تابستون منتظرت هستم و مامان و بابا هم خیلی دوست دارند ببیننت. یه دستی به سر و روی این وبلاگ بدبخت هم بکش.
Monday, June 26, 2006
چرا می خواهم بروم؟؟

تو وبگردی هام بر خورد کردم به این بحث جالب مهاجرت و تصمیم گرفتم برم و مطالبی رو که دیگران از تجربه ی مهاجرت داشته اند بخونم به دو دلیل:
1.هدف مقطعی: تصمیم دارم از این بحثی که راه افتاده و من دارم دونه دونه تمام نوشته ها و حرف های دیگران رو ذخیره می کنم در طول سال تحصیلی در یکی از واحدهای درسی ام استفاده کنم چون در کشوری مثل ایران که افراد معمولاً خیلی زیاد مهاجرت می کنند و با دلایل بسیارمحکمی هم می روند جای بحث و طرح مسئله در این زمینه خیلی هست. ابتکار نویسنده ی وبلاگ افکار داره تو این زمینه خیلی به من کمک می کنه. انجام یه تحقیق خوب می تونه هم برای خودم مفید باشه هم برای دیگران.
2. هدف دراز مدت: احتمالاً خود من هم تا چند سال دیگه مهاجر باشم البته با دلایلی مشابه یا متفاوت از تمامی این دوستانم. متأسفانه در ایران هیچ آینده ی روشنی در برابر من قرار نداره. آینده ی فعالیت و کار. برای ادامه تحصیل می رم اما باز هم دارم از شرایطی که اینجا دارم فرار می کنم . نداشتن آزادی فردی و معنا نداشتن حریم زندگی خصوصی یکی از دلایل خیلی محکم من هست. دوست ندارم در جایی زندگی کنم که مذهبم، نحوه ی فکر کردنم، لباس پوشیدنم، شیوه ی زندگی ام رو به من تحمیل کنند. می خوام آزادی فکر، بیان و عمل داشته باشم.
هر روز که از خونه می زنم بیرون به رفتن بیشتر فکر می کنم . هر چی از سنم می گذره از ماندن پشیمان تر می شم. از طرف دیگه من در رشته ی جامعه شناسی درس می خونم و لازم هست حتی اگر نمی خوام ادامه تحصیل بدهم ولی باید یک مقطعی از زندگی ام رو در کشورهای رشد یافته بگذرونم. فهم مدرنیته ای که ما این همه از اون دم می زنیم بدون تجربه کردنش امکان پذیر نیست .
شاید مهاجرت برام سخت باشه چون من نه شرایط مالی و نه آمادگی لازم رو دارم ولی از همین الآن دارم برای چهار سال آینده ام که می خوام برم نقشه می کشم . رفتن برام سخته اما چاره ای ندارم. محدودیت هایی که در ایران به خاطر جنسیتم تحمل می کنم از نظر روحی داغونم کرده و هر روز افسرده تر از دیروز می شم.
امنیت برای انجام فعالیت های سیاسی ندارم. همه اش احساس می کنم که یکی تو خیابون داره دنبالم می کنه یا وقتی دانشگاه شلوغ می شه باید اضطراب و استرس دستگیری دوستانم رو داشته باشم . وقتی دارم تلفنی با دوستم صحبت می کنم باید بدونم غیر از ما دو تا نفر سومی هم داره این حرف ها رو می شنوه . خفقان داره به من فشار می یاره و من آرامش فکری و روحی ندارم.
آینده ی تحصیل ام هم برام خیلی مهمه. در حال حاضر دارم در بهترین دانشگاه ایران درس می خونم و وضعیت تحصیلی خوبی دارم و برای ادامه ی تحصیل تقریباً تمام استادهای دانشگاه تأکید دارند که باید به خارج رفت. این مسئله از همه چیز برام مهم تره. می ترسم در این فضای علمی دانشگاه های ایران دچار استهلاک بشم و دیگه نتوانم شرایط ایده آلی برای خودم فراهم کنم پس الآن که هم توان آن را دارم و هم انگیزه و هم می دونم برای چی می رم و چه هدفی دارم باید رخت سفر ببندم.
Sunday, June 25, 2006
برخورد زشت محیرالعقول دردعوا
دیروز که می خواستم سوار مترو بشم یه خانمی پشت سر من ایستاده بود و داشت یه جریانی رو برای اطرافیانش با افتخار تمام تعریف می کرد، من هم می شنیدم که چی می گفت .حال بشنوید این ماجرا را:
خانم می گفت تو اون روزهای اول انقلاب یه روز می ره خرید کنه. زنبیلش رو می گذاره تو صف سبزی و نوبت می گیره بعد می ره یه مغازه ی دیگه گوشت بخره.این طوری که می گفت اون موقع این خانم چادر می زدند و تازه هم ازدواج کرده بودند. موقعی که برمی گرده تو صف سبزی می بینه یه خانمی که خیلی هم شیک بوده و آرایش کرده بود جای اون ایستاده . به اون خانم می گه اینجا جای من بوده و من جا گرفتم ولی اون قبول نمی کنه و می گه چرا سر جایت نایستادی ؟ بعد گوشه ی چادر خانم رو می گیره و بهش می گه دهاتی برو اون ور. این خانم چادری هم برمی گرده می گه من چون چادر می زنم دهاتی ام و تو نیستی؟ و بعد بری اینکه حالش رو بگیره چادرش رو می بنده پشت گردنش و اون خانم رو کف سوپر می خوابونه و شورتش رو از پاش در می یاره.
بله.... تازه با افتخار تعریف می کرد و همه هم می خندیدند و با خوشحالی هم می گفت شورت زنه هم قرمز بود. من دیگه اعصابم به هم ریخته بود می خواستم به زنه می گفتم که شما کار درستی نکردید که این همه بهش افتخار می کنید که مترو اومد و شلوغ شد.
راستشو بخواهید اصلاً دلم نمی خواد بگم که راجع به این قضیه چی فکر می کنم. چون این اتفاق نزدیک بیست سال پیش افتاده اما از همه تأسف بر انگیز تر این بود که این خانم بعد از گذشت بیست سال هنوز به این قضیه و کاری که کرده افتخار می کرد و هیچ کس هم انگار تا حالا بهش نگفته بود که تو زشت ترین و بدترین بر خورد ممکنه رو کردی. این زن طی این سالها با گذشت بیست سال از نظر فکری و اخلاقی هیچ تغییری نکرده اند.
Thursday, June 22, 2006
....
این خبر را یکی از دوستانم از طریق یاهو مسنجر ارسال کرده :
**دختري به كليه گروه خوني (((او مثبت ))) نياز فوري دارد . از كساني كه ميتوانند كمكي بكنند خواهش ميشود خيلي فوري با اين شماره تماس بگيرند . ۰۹۱۵۵۴۷۴۳۲۴ چشم به ياري شما دوخته ايم. از دوستان وبلاگنويس صميمانه و عاجزانه تقاضا دارم اين اطلاعيه را در وبلاگشان درج كنند و در ليست مسنجر خود سند تو آل كنند . شايد شما بتوانيد در اين امر قدم خيري بر داريد . يادتان نرود . جان انساني در خطر است**
**دختري به كليه گروه خوني (((او مثبت ))) نياز فوري دارد . از كساني كه ميتوانند كمكي بكنند خواهش ميشود خيلي فوري با اين شماره تماس بگيرند . ۰۹۱۵۵۴۷۴۳۲۴ چشم به ياري شما دوخته ايم. از دوستان وبلاگنويس صميمانه و عاجزانه تقاضا دارم اين اطلاعيه را در وبلاگشان درج كنند و در ليست مسنجر خود سند تو آل كنند . شايد شما بتوانيد در اين امر قدم خيري بر داريد . يادتان نرود . جان انساني در خطر است**
Sunday, June 18, 2006
Friday, June 16, 2006
سایه مرگ در خانه
خیلی وقتها شده که نتونستم زندگی و هر اتفاقی که در اون می افته رو درک کنم . تناقض ها و تضادها به حدی زیاد اند که دیگه از فهمم خارج می شن .
بیمار در حال مرگی که الآن در کنارته و هیچ امیدی برای زنده ماندنش نیست . وضعیت جسمانی و روحی وخیمی داره و درد می کشه. آیا باید گذاشت که همین طور ماهها درد بکشه تا بمیره یا میشه از راه دیگه ای از این رنج نجاتش داد و از احتضار درش آورد؟
می رم و می یام . اما نمی فهمم . شاید از اقوام دور من باشه اما اینکه اون مریضه و من و مامان داریم در مورد ناهار فردا یا امتحان بعدی من صحبت می کنیم و یا با بابا در مورد سیاست حرف می زنم. با بابک می گم و می خندم و حتی یه لحظه نمی تونم خودم رو جای اون بگذارم که الآن چه قدر دلش می خواست به حال خودش رهاش کنند و یا حتی دیگه دوست نداره بره بیمارستان و حتی یه قرص دیگه بخوره و به هیچ چیز فکر نمی کنه غیر از اینکه خسته شده ، واقعاً خسته شده ...
این درمان ها چه فایده ای داره وقتی دیگه امیدی نیست ؟ غیر از اینکه بیشتر و بیشتر آزارش می ده . دیدن چهره ی آدم های خونه که سری تکون می دهند و می گن دیگه امیدی نیست برام عجیبه ... اینکه ما آدم ها اینقدر راحت مرگ رو در مورد دیگران می پذیریم اما در مورد خودمون چی ؟؟؟ همین قدر راحته؟؟؟...........
Wednesday, June 14, 2006
آزادی تعدادی از بازداشت شده ها و مقاله ی نوشین احمدی
ترانه بنی یعقوب آزاد شده و قرار شده بقیه هم آزاد بشوند. متن مقاله ی نوشین احمدی رو می گذارم ، وبلاگستان به طور اساسی فیلتر شده
ياران جنبش زنان را آزاد كنيد/نوشين احمدي خراساني
http://herlandmag.com/weblog/06,06,15,12,47,04/#comments
درست هفتاد سال پيش از شكلگيري جمهوري اسلامي يعني از 1285 زمان تدوين قوانين در انقلاب مشروطيت، زنان عدالتجوي ايراني، براي كسب حقوق برابر، تلاش رنجخيز و مسالمتجويانه خود را آغاز كردهاند. مادربزرگهاي ما در آن هنگام شايد تصور نميكردند كه با كوشش حقطلبانه خود بذر تلاشي را در خاك ايران مينشانند كه صد سال بعد نيز همچنان بارور خواهد ماند. كوشندگان پيشكسوت جنبش زنان اما به يقين نميتوانستند حتا تصور بكنند كه يك قرن بعد حكومتي در ايران بر سركار بيايد كه با تلاشهاي مسالمتجويانه فرزندانشان اينگونه خشن برخورد كند. لابد آنان اگر امروز ميبودند از اين همه بيتدبيري و عدم مديريت كساني كه قرار است حافظ نظم شهر باشند، متعجب ميشدند و همراه با ما تاسف ميخوردند از اين همه ناكارآمدي در برخورد به تجمعي مسالمتآميز كه فقط براي طرح خواستههايي كاملا ابتدايي و كوچك برگزار شد. متعجب از اين همه خشونت فجيعي كه به دختران جوان اين مرز و بوم كه در قرن بيست و يكم خواستار حق برابر طلاق، لغو تعدد زوجات، ارتقاء سن كيفري دختران و اين قبيل درخواستهاي اوليه هستند. متعجبام كه چرا برخي از افسران نيروي انتظامي، ما را كه در پارك نشسته بوديم و فقط سرود ميخوانديم با كتك به "وسط ميدان" كشاندند، بهراستي چرا، مگر ميخواستند نظم شهر را بههم بريزند؟ ما زنان كه در بيانيههايمان بارها اعلام كرديم كه نميخواهيم نظم ترافيك ميدان هفت تير مختل شود، اما گويا مخالفان جنبش زنان مصمم بودند ترافيك ايجاد كنند و نظم شهر را بههم بريزند، عجبا از اين همه تدبير و عقلانيت! اما نكته اميدبخش در اين ميان، وجود اين همه ظرفيت، مدنيت، صبوري و متانت در جنبش زنان است كه به رغم برخوردهايي چنين قهرآميز و بيسابقه، در ميدان هفت تير حتا يك شيشه هم نشكست، سنگي پرتاب نشد. اتومبيلي واژگون نشد. آري اين تحمل بالاي زنان و دختران جوان اين مرز وبوم نشان از ايمان به حقانيت راهمان است. ما زنان خواستههايي كه داريم بر حق است و قلبمان گواهي ميدهد كه دير يا زود به حقمان ميرسيم. سردي دستبندهايي كه به دستان پاك و زحتمكش"ژيلا بنييعقوب" زده شد، كشيده شدن دلخراش "دلارام علي" روي آسفالت خيابان، بازداشت غيرقانوني علياكبر موسوي خوئينيها، بهاره هدايت، عاطفه يوسفي، اعظم الهامي، بهمن احمدي امويي و دهها نفر ديگر و خشونتهايي كه همگان شاهد بودند درحالي صورت گرفت كه زنان با تجمع خود بذر صلح و نفي خشونت بر فضاي شهر ميفشاندند. اما بدانيد كه اين رسم زندگي منصفانه و صلحآميز در يك جامعه انساني نيست. ما ميخواهيم بدانيم با چه توجيهي و به چه دليل با چنين تجمع آرامي، اينگونه فجيع و ناعادلانه برخورد شده است؟ واقعا چرا؟ چه بكنيم تا مورد ضرب و شتم قرار نگيريم؟ميپرسم كه اي دولت ـ مردان، ما چه بكنيم كه براي بيان مشكلات و دردهايمان، اينگونه مورد ضرب و شتم قرار نگيريم؟ ميگوييد چون تجمع در پارك ميدان هفت تير مجوز نداشته پس ما را كتك ميزنيد و بازداشت ميكنيد! عجبا مگر ما وقتي روز 8 مارس (روز جهاني زن) سال 82 با مجوز وزارت كشور ميخواستيم در "پارك لاله" تجمعي آرام برگزار كنيم، گذاشتيد؟ نگذاشتيد و مجوز وزارت كشور را در آخرين لحظه لغو كرديد و سرآخر هم برخي از شركتكنندگان (كه فكر ميكردند به يك تجمع قانوني آمدهاند) كتك زديد و تعدادي را هم دستگير كرديد. اگر ميگوييد چون ايرانيان خارج از كشور از اين تجمع حمايت كردهاند و تجمع صلحآميزمان اينطور مورد حمايت وسيع قرار گرفته، پس ضرب و شتم و بازداشت ياران جنبش زنان را توجيه ميكند، ميپرسم تجمع مسالمتآميز روز جهاني زن (17 اسفند سال 84 در پارك دانشجو) كه اينطور گسترده اعلام نشده بود و سازمانهاي حقوق بشر و نهادهاي مختلف زنان هم حمايت نكرده بودند، با اين حال مگر باز هم به تجمع صلحآميز ما (كه فقط روي زمين نشسته بوديم و سرود ميخوانديم) حمله نشد و بهطرز حيرتآوري مورد ضرب و شتم قرار نگرفتيم؟ بهطوري كه تقريبا همگيمان با بدنهاي كبود شده به خانههايمان بازگشتيم، حتا بانوي شعر و غزل ايران نيز از اين كتكها بينصيب نماند. بعد هم كه از اين ظلم و ناروايي به دادگاه شكايت برديم آيا به جايي رسيد؟ براي تجمعهاي مسالمتآميزمان اگر مجوز داشته باشيم كتك ميخوريم، اگر مجوز نداشته باشيم كتك ميخوريم، اگر خبر تجمع را در سايتها و روزنامهها اعلام كنيم كتك ميخوريم، اگر اعلام نكنيم كتك ميخوريم، اگر شعارهايي صنفي و حقوقي بدهيم كتك ميخوريم اگر شعار ندهيم و فقط سرود جنبش زنان را بخوانيم باز هم كتك ميخوريم، شما را به خدا به ما بگوييد چه بكنيم تا كتك نخوريم و بازداشت نشويم؟ چگونه رفتار كنيم كه دختران جوانمان روي آسفالت كشيده نشوند و با كمر زخم شده به زندان نروند؟ چكار كنيم كه روزنامهنگارانمان را همراه شوهرانشان دستبند نزنيد و بازداشت نشوند، چكار بكنيم كه دوستان عدالتجوي ما در دفتر تحكيم و ادوار تحكيم (كه فقط فراخوان فعالان جنبش زنان را لبيك گفته بودند) به زندان نيفتند؟ بههرحال ما فكر ميكنيم جمع شدن آرام و مسالمتآميز (بدون اسلحه) طبق قانون اساسي فعلي، عملي كاملا قانوني و حق ماست. ما هم كه قرار بود فقط سرود بخوانيم و حتا از دادن شعارهاي حقوقي هم پرهيز كنيم و اينكار را هم كرديم. قرار بود آرام در پارك ميدان هفت تير حاضر شويم با پلاكاردهايي كه رويش خواستههايمان را نوشته بوديم، اينكار را هم كرديم، اما چه كنيم كه شما هر دفعه بهانهاي ميگيريد. تجمع زنان و نيروهاي بيگانهاينكه روشنفكران مرد و زن از سراسر جهان از اين تجمع حمايت كردهاند، خيلي طبيعي است چون هر انسان عدالتطلبي كه بشنود گروهي از زنان در يك نقطه دنيا ميخواهند حق برابر طلاق داشته باشند و چند همسري لغو شود و اين قبيل خواستههايي كه هر بنيبشري (اگر منافع خاصي نداشته باشد) با آن موافق است مسلما حمايت ميكند. بنابراين قضيه را پيچيده نكنيد، اين خواستههايي است كه صد سال است ما و مادرانمان داريم برايش تلاش ميكنيم، چه دلارهاي آمريكايي و دولت آقاي بوش سركار باشد و چه نباشد. چه دولت جمهوري اسلامي بر سر كار باشد و چه نباشد ما زنان همچنان به دنبال حقوق حقه خود خواهيم بود. به دنبال كشف "شبكههاي" عجيب و غريب هم نباشيد، اين شبكهي "مخفي" و عجيب و غريبي كه دنبالاش هستيد خيلي ساده همين شبكهي اينترنتي است كه خود شما هم براي كارهايتان از آن سود ميبريد. البته شما از اينترنت كمتر استفاده ميكنيد و ما بيشتر، چون شما صدا و سيما و صدها روزنامه و بلندگو داريد ولي ما زنان نداريم. بههرحال اين اتهام كه تجمع اعتراضي زنان به بيگانگان وصل است كذب محض و شرمآور است يعني توهين به جنبشي اصيل، بومي و صدساله است. يعني حقير و بيمقدار نشان دادن جنبش خودجوش و ريشهدار اين مملكت است كه استقلالاش را به دفعات ثابت كرده است حداقل در همين بيست سال اخير، جنبش زنان فارغ از جريانات سياسي روي پاي خودش ايستاده و بهدنبال حقوق اوليه و انساني زنان است، چرا نميخواهيم اين حقيقت را بپذيريم؟ براي همين هم ميخواهم آقايان مسئولان مملكتي را مورد خطاب قرار دهم و بگويم، شما كه در آيندهاي نه چندان دور مجبور خواهيد بود اين قوانين را تغيير دهيد (چون راه ديگري وجود ندارد) پس چرا با اين همه درد و تلخي و خشونت ميخواهيد اين كار صورت بگيرد. خودتان بهتر از همه ميدانيد كه خواستههاي زنان بر حق است. خودتان خوب ميدانيد كه در جامعهي پيشرفته امروز قوانين موجود نه تنها ديگر كاركردي ندارد، بلكه مثل يك ديوار زمخت و عبوس مانع پيشرفت جامعهي ماست. فقط با اين برخوردها، مسئله را پيچيدهتر ميكنيد و بذر كينه را پخش ميكنيد، كينهاي كه هم به ضرر خودتان (دولت) و هم به ضرر جامعهي مدني تمام خواهد شد. به جاي آنكه دخترانمان روي زمين كشيده شوند و صورتمان با اسپري گازهاي سوزناك پر شود و دهها نفر از جمله دانشجوياني را كه به خاطر دفاع از حقوق زنان در گرماي روز 22 خرداد به ميدان هفت تير آمدند و با صداقت تمام از منافع تاريخي خواهرانشان پشتيباني كردند، دستگير شوند، بهتر است قوانين را تغيير دهيد. كافي است كه از همسرانتان، از دخترهايتان و از خواهرزنتان سوال كنيد تا بلافاصله متوجه شويد كه خواستهي زن ايراني، حقانيت دارد. ترديد نكنيد كه ما زنان اين قوانين ناعادلانه را بالاخره تغيير خواهيم داد چون روز 22 خرداد امسال، مردان جديد امروز ايران نيز با حضور پرشمارشان، نشان دادند كه آنها هم اين قوانين را نميخواهند. همهي كساني را كه بازداشت كردهايد، آزاد كنيد و به جاي احضار و بازجويي و به خانهي اين و آن رفتن (افزون بر شايعات ترسآور و ايجاد فضاي دلهره و ارسال اس. ام. اس هاي تهديدكننده قبل از برگزاري تجمع) حداقل ميان تصميمسازانتان جلسهاي بگذاريد، لااقل قطعنامهاي را كه نگذاشتيد در تجمع بخوانيم جلويتان بگذاريد و با آرامش و طمانينه ببينيد زنان هموطنتان واقعا چه ميخواهند؟ تا وقتي قوانين موجود، ما زنان را به عنوان انسان و شهروند برابر اين جامعه نپذيرد، ما نه خانهاي داريم و نه شهري. اين قوانين را تغيير دهيد تا احساس كنيم خانهاي داريم تا شما بتوانيد سراغاش بياييد.
Tuesday, June 13, 2006
قطعنامه پاياني خوانده نشده تجمع 22 خرداد زنان
متن رو مي گذارم رو وبلاگم چون سايت زنستان فيلتره
نويسنده: زنستان
از زمان صدور فرمان مشروطيت تاكنون يكصدسال ميگذرد. در طول اين صد سال كه در كشور ما، قوانين مدون شده حقوق انساني زنان ناديده گرفته شده است و از همان زمان، زنان ايراني براي دستيابي به حقوق برابر و انساني تلاشهاي بسيار كردهاند. اما همچنان اين روند ناعادلانه تداوم يافته است. اكنون ما شاهد آن هستيم كه بنبستهاي قانوني و قوانين تبعيضآميز، زندگي زنان جامعه ما را دچار مشكلات بسياري كرده است و موقعيت آنان را چه در خانواده و چه در جامعه متزلزل ساخته است. اين قوانين تبعيضآميز خود منجر به تصويب قوانين و آييننامههاي ناعادلانهي گستردهتري از جمله قانون قرارداد موقت كار شده كه فشار آن عمدتا بر زنان وارد ميشود. ما زنان در 22 خرداد سال گذشته اعتراض خود را به كليه قوانيني كه حقوق زنان را نقض كرده، ابراز داشتيم اما همچنان مطالبات بهحق ما همچنان بيپاسخ مانده است. آن روز اعلام كرديم كه "تا دستيابي به حقوق برابر و انساني از تمام شيوههاي مسالمتآميز بهره ميجوييم تا با ياري يكديگر صداي اعتراض خود را به قوانين تحقيرآميز موجود هرچه رساتر اعلام كنيم". از اينروست كه در سالروز 22 خرداد دوباره گردهم خواهيم آمد و خواستههاي مشخص خود را اعلام خواهيم كرد، خواستههايي ابتدايي كه عدم دستيابي به آنان، زندگي ما زنان از فارس و كرد و بلوچ و ترك و عرب و.... را دچار بنبستهاي جدي كرده است. از اينرو مطالبات ابتداييمان را بار ديگر با صداي رسا اعلام ميكنيم و ميگوييم:
1 ـ ما خواهان حق برابر طلاق با مردان هستيم. در قوانين ما دقيقا ذكر شده است كه "مرد هر وقت كه بخواهد ميتواند زنش را طلاق بدهد" اما تقاضاي طلاق از سوي زن چنان مشروط به مواردي خاص شده است كه گاهي زنان 10 سال براي گرفتن طلاق بايد در دادگاهها سرگردان شوند و از سوي ديگر تجربهي زندگي زنان نشان داده است كه قانون "شروط ضمن عقد" نه تنها نميتواند بار مشكلات زنان را حل كرد، بلكه در بسياري موارد در همان اوايل ازدواج، منجر به درگيريها و سوء تفاهمهاي بسياري ميشود.
2 ـ ما خواهان ممنوعيت تعدد زوجات هستيم و ميخواهيم در قانون صريحا چندهمسري ممنوع اعلام شود.
3ـ ما خواهان حقوق برابر در ازدواج هستيم از جمله لغو قانون مشروط شدن شغل زن به اجازهي مرد، بالا بردن سن ازدواج دختران (از 13 سال) و پسران به 18 سالگي، لغو اجازه پدر و جد پدري در ازدواج دختران، لغو قانون تمكين، لغو مشروط كردن سفر و خروج از كشور زنان متاهل به اجازهي مرد، لغو قانوني كه رياست خانواده را بهطور مطلق در اختيار مرد قرار ميدهد و عدم مشروط شدن تابعيت زنان و فرزندان به تابعيت شوهر و...
4 ـ ما خواهان حضانت و بهويژه ولايت فرزند توسط پدر و مادر بهطور مساوي هستيم. در قانون مدني ما مادر، هيچوقت نميتواند سرپرست فرزندش باشد و حتي در صورت نبود پدر و جد پدري نيز سرپرستي فرزندان به مادر تعلق نميگيرد و زن ميتواند تنها قيم فرزند خود باشد. از اينرو ما ميخواهيم سرپرستي و ادارهي امور مالي، تصميم در مورد تحصيل، محل زندگي، اجازه خروج از كشور، اظهار نظر و اجازه در مورد مسائل درماني كودك و بسياري از موارد ديگر برعهدهي پدر و مادر به طور مشترك قرار گيرد و مادر نيز مانند پدر حق ولايت و سرپرستي بر فرزند خود را داشته باشد.
5 ـ ما خواهان آن هستيم كه سن مسئوليت كيفري براي دختران و پسران به 18 سال تغيير يابد. يعني اگر دختري 9 ساله و پسري 15 ساله مرتكب خطايي شود او را مانند يك فرد بزرگسال مجازات نكنند، چون طبق قوانين حقوق بشري و نيز كنوانسيون حقوق كودك، افراد زير 18 سال كودك بهحساب ميآيند. از اينرو ما ميخواهيم كه مسئوليت سن كيفري هم براي دختران و هم پسران به 18 سال تغيير يابد.
6 ـ ما خواهان حق شهادت برابر با مردان و حق قضاوت براي زنان در دادگاهها هستيم. ما ميخواهيم در همهي موارد، شهادت ما در مجامع قضايي مانند يك مرد پذيرفته شود و زنان از حق قضاوت برخوردار باشند و بتوانند مانند مردان در دادگاهها راي صادر كنند و نه صرفا به عنوان مشاور استخدام شوند.
7 ـ و بالاخره ما خواهان آن هستيم كه "قراردادهاي موقت كار" كه زندگي زنان شاغل را بيش از مردان دچار تزلزل و فروپاشي ميكند بهسرعت لغو گردد و زنان و مرداني كه استخدام ميشوند با قراردادهاي رسمي كار، آيندهي شغليشان تضمين گردد. و در نهايت اعلام ميكنيم كه چنانچه به خواستههاي برحق ما زنان پاسخ داده نشود به اعتراض مسالمتآميز خود ادامه خواهيم داد.
تجمع دیروز در میدان هفت تیر
دیروز برخی از زنان آلت دست حکومت برای برخورد با زنان معترض به نقض حقوق زن در قانون اساسی بودند
با اینکه یک روز از به خشونت کشیده شدن تجمع 22 خرداد گذشته اما اصلاً نمی تونم اون چیزهایی رو که با چشم خودم دیدم باور کنم . تجربه ی حضور در این تجمع ها رو داشتم اما تو هیچ کدوم از اونها تا این حد بی رحمی وخشونت ندیده بودم. تمام دیشب رو با یه درد خیلی بزرگ سپری کردم و ساعتها فکر کردم اما به چنان بن بست فکری رسیده بودم که راهی به غیر از فریاد زدن و ضجه کشیدن نداشتم. هر کاری می کردم اشکهام تمام نمی شد. با اینکه همه چیز رو درک می کردم اما نمی تونستم هضم کنم. نمی تونستم اون زنهایی رو از یاد ببرم که با باتوم و اسپری فلفل و رنگ قرمز افتاده بودن به جون زنها و مردها و کتک می زدن . روی زمین می کشیدن . باتوم دور سرشون می چرخوندن و می گفتند شما در تجمع بدون مجوز شرکت کردید و باید دستگیر بشید. این زنها تا حالا کجا بودن؟؟؟ این حکومت ایدئولوژیک واقعاً چه انسانهایی نه چه حیوانهایی رو پرورانده که من نمی فهمیدم .
از همه چیز متفاوت تر با تجمع های دیگه اولاًحضور زنهایی تعلیم دیده یا تعلیم ندیده برای سرکوب بود و دوماً وجود نیروهای لباس شخصی و اطلاعات و بسیج و... بود که در عین حال که دنبال بچه ها می کردند دم ازخون شهدا می زدن و می گفتن ما شهید دادیم که شما بی حجاب بیاین بیرون ؟ ما شهید دادیم که شما حق طلاق بخواهید؟ در عین حال که می زدن و می بردن شعار فاطمه الزهرا و ... هم می دادن. دیگه تو این تجمع نیروی ضد شورش یا پلیس نبود شاید یک پنجم پلیس بودند . همه نیروهایی بودند که حساسیت و توهم زیادی روی قوانین اسلامی-ایرانی داشتند و اکثراً بنیادگراهای افراطیبودند. همه ی این تجمع هارو توهین می دونستن و احساس می کردند که با زدن و بردن ما دارند در راه خدا جهاد می کنند و به مردم عادی هم که می پرسیدند چی شده جواب می دادند هیچی داریم زنهای بدکاره و معتاد رو از تو خیابون جمع می کنیم .
نیروهای زن زیادی رو با پول و چیزهای دیگه اجیر کرده بودند که یکی از اونها به این مسئله اعتراف کرد و گفت که به حد نیازم به من پول می دهند که این کارها رو بکنم.بعضی هام که آموزش دیده بودند. یکی از زنهایی که می خواست من رو دستگیر کنه با مهارت کامل پاشو گذاشته بود روی پام که نتونم تکون بخورم و با دستش یکی از دسته هام رو گرفته بود یکی دیگه از زنهاهم با دستش اون یکی دستهام رو گرفته بود . دوستهام به دادم رسیدن وگرنه دستگیر شده بودم . نمی تونستم جلوی دهانم رو بگیرم و اعتراض نکنم. دیدن دخترها و زنهایی که همین طور می گرفتند و نزدیک به 7 یا 8 تا نیرو دنبال یه نفر می دویدند تا دستگیرش کنند خیلی دردناک بود.
اصلاً نمی دونم تجمع دیروز با این حجم بالای هزینه آیا درست بود یا باید برگزار می شد؟ از طرفی با تجمع موافقم و از طرفی شک دارم در درستی اون در این برهه زمانی . تعداد دستگیر شده ها خیلی زیاده اما اتفاق دیروز باعث شد چهره ی پنهان نیروهایی که ما فکر می کردیم در این 8 سال ضعیف شدند ودر حال از بین رفتند رو بشه و شدت افراطی گری اونها به نمایش گذاشته بشه . نیروهایی که خوب سازماندهی شده بودند که یه معرکه گیری حسابی راه بیندازند و خیلی ها رو مورد ضرب وشتم قرار بدهند....
*خیلی برای همه ی کسایی که دیروز بازداشت شده اند نگرانم. امیدوارم به زودی آزاد بشوند و ما باید همه ی تلاشمون رو برای آزادی اونها بکنیم.
** این طور که بچه ها می گفتند این اسپری های قرمز یه علامته و وقتی در هوا زده می شه روی لباس می شینه و اون رو قرمز می
نه تا فرد به راحتی در طی درگیری شناسایی بشه و همون جا هم دستگیر بشه
***الآن با خبر شدم که نوشین احمدی وپروین اردلان رو دستگیر نکرده اند و هر خبر دیگه ای اشتباه است ولی خونه هر دو تاشون ریختند
Subscribe to:
Posts (Atom)