«بویایی» از قویترین حس های آدمی است. آنقدر که خاطره یک بو می تواند شما را پرتاب کند به ناکجاآبادی در گذشته. برای یادآوری یک بوی خاص حتی نیاز نیست آن را دوباره حس کنید یا مشابه اش را تجربه کنید، کافی است چشمانتان را ببندید و «تصویر» آن بو را به خاطر بیاورید. همین الان که پشت کامپیوتر نشسته ام و می نویسم داشتم به یک بوی خاص در بیست سالگی فکر می کردم و کاملا می توانستم آن لحظه و حس را یادآوری کنم. عجیب است که توصیف و نوشتن این احساس آنقدر دشوار است. یک بوهایی هم که انگار هیچ گاه و شاید تا ابد از خاطره آدمی محو نمی شود. مثل بوی آغوش مادر، بوی آغوش یار و معشوق، بوی لباس های زمستانی توی چمدان که جابجا می شد با تابستانی ها، بوی آشی که در روزهای سرد می پیچید توی فضای خانه، بوی اتاقی که مدت زیادی در آن زندگی کردید، بوی کاغذ های کتابخانه پدر، بوی نارنگی های باغ های کودکی، بوی چوب سوخته و خاکستر به جا مانده، بوی کیک توی فر، بوی یک عطر مخصوص و ... بوییدن برایم همه چیز است که پیوند عمیق و پیچیده ای پیدا می کند با احساس و خاطره ام از یک مکان یا یک شخص یا یک روز. حتی می تواند روی احساسی که نسبت به آن خاطره داشتم و ادراکی که بعدا از آن داشتم اثر بگذارد. جدیدا پی بردم یکی از قوی ترین حس هایم است...